کتاب بابای پرنده من

My Dad's A Birdman
کد کتاب : 14642
مترجم :
شابک : 978-6002961457
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 168
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2007
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

نامزد جایزه نشان کارنگی سال 2009

معرفی کتاب بابای پرنده من اثر دیوید آلموند

کتاب «بابای پرنده من» رمانی نوشته ی «دیوید آلموند» است که اولین بار در سال 2007 به انتشار رسید. «لیزی» تلاش می کند در مواجهه با این تصمیم پدرش که می خواهد بال هایی برای خودش بسازد و در «مسابقه بزرگ انسان های پرنده» شرکت کند، رفتاری عادی و نرمال داشته باشد. پدرش تمام روز در حال رویاپردازی و خندیدن به افکار خودش است و مشخصا به مراقبت نیاز دارد. آیا پدر «لیزی» عقلش را از دست داده یا این که «لیزی» باید به او باور داشته باشد و به همراه پدرش به قلمرو خیال و خلاقیت پرواز کند؟ کتاب «بابای پرنده من» داستانی تأثیرگذار و هیجان انگیز درباره ی قدرت تسلی بخش خیال پردازی، و رابطه ای منحصر به فرد میان یک پدر و دختر است.

کتاب بابای پرنده من

دیوید آلموند
دیوید آلموند در سال 1951 میلادی متولد شد. اولین کتابش اسکلیگ نام داشت که در سال 2007 جایزه ی کارنگی را به دست آورد و در یک رای گیری عمومی، سومین کتاب محبوب کودکان اعلام شد و در سال 2010 نیز جایزه ی دوسالانه ی هانس کریستین اندرسن را از آن خود کرد. کتاب های دیگر او از جمله چشم بهشتی، گل و اسم من میناست تحسین مخاطبان و منتقدین را برانگیخته اند. آلموند از به چالش کشیدن استانداردهای جامعه و بحث درباره ی مضامین فلسفی و عمیق در کتاب های نوجوان و حتی کودکش وحشتی ندارد و شاید دلیل جذابیت روزافزون آثار...
نکوداشت های کتاب بابای پرنده من
A joyful, tender tale from a masterful author.
قصه ای لذت بخش و لطیف از نویسنده ای متبحر.
Barnes & Noble

A funny, fast-paced, and profound story.
داستانی بامزه، سریع و ژرف.
Booktrust

It is impossible not to be swept up in the power of Almond's storytelling.
غیرممکن است که تحت تأثیر قدرت داستان سرایی «آلموند» قرار نگیریم.
Daily Telegraph Daily Telegraph

قسمت هایی از کتاب بابای پرنده من (لذت متن)
یک صبح معمولی بهاری در خیابان دوازدهم «لارک». پرنده ها آن بیرون تاب می خوردند و آواز می خواندند. سر و صدای راه بندان شهر به هوا رفته بود. دینگ دانگ زنگ ساعت «لیزی» بلند شد.

گاز گنده ای زد، جوید، قورت داد و دهانش را کاملا باز کرد تا «لیزی» تویش را ببیند: «تموم شد، می بینی؟» «لیزی» که مطمئن نبود، چشم هایش را گرداند و گفت: «خل بازی درنیار بابا.» بعد موهای بابا را صاف کرد و شانه زد. یقه ی لباس خوابش را مرتب کرد. دستش که به ته ریش چانه ی بابا خورد، گفت: «باید مراقب خودت باشی. نمی شه که این جوری زندگی کنی، می شه؟»

مسابقه ی بزرگ آدم های پرنده! چیزی درباره اش نشنیدی؟ داره می یاد تو شهر! دیروز خبرشو شنیدم. نه، پریروز. شایدم سه شنبه ی هفته ی پیش بود. به هر حال، اولش پرواز روی رودخونه ی «تاین» با بال های حدود چهار کیلوگرمیه. منم می خوام شرکت کنم. راست می گم «لیزی». واقعا حقیقت داره. می خوام برنده بشم! می خوام خودمو امتحان کنم.