کتاب امید علیه امید

Hope Against Hope
روشنفکران روسیه در دوره وحشت استالینی
کد کتاب : 2385
مترجم :
شابک : 978-964-380-984-3
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 620
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1970
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

از کتاب های پرفروش در روسیه

معرفی کتاب امید علیه امید اثر نادژدا ماندلشتام

کتاب امید علیه امید، اثری نوشته ی نادژدا ماندلشتام است که نخستین بار در سال 1970 به چاپ رسید. اسیپ ماندلشتام در سال 1933، هجویه ای پرشور نوشت که در آن، نقدهای گزنده ای به جوزف استالین وارد آورد. اما نوشتن این اثر برای ماندلشتام گران تمام شد. او توسط پلیس امنیتی حکومت دستگیر شد، مورد بازجویی قرار گرفت، تبعید شد و در نهایت دوباره به زندان افتاد. ماندلشتام در مسیر رسیدن به یکی از اردوگاه های کار استالین جان خود را از دست داد. همسرش، نادژدا، در زمان هر دو بار دستگیری ماندلشتام در کنارش حضور داشت و وفادارانه او را در تبعید همراهی کرد. کتاب امید علیه امید، شرحی تکان دهنده و تأثیرگذار از چهار سال نهایی حضور نادژدا در کنار همسرش، اسیپ است. او در این شرح حال جذاب از تلاش های خود برای آزادی اسیپ، حفظ آثار او و کشف دلیل مرگ اسرارآمیز این شاعر توانمند سخن می گوید.

کتاب امید علیه امید

نادژدا ماندلشتام
نادژدا ماندلشتام، زاده ی 30 اکتبر 1899 و درگذشته ی 29 دسامبر 1980، نویسنده ای روس و همسر شاعر شهیر، اسیپ ماندلشتام بود. ماندلشتام پس از اتمام تحصیلات خود در مدرسه، به تحصیل در رشته ی هنر روی آورد. او همسرش اسیپ را در شهر کیف در سال 1919 ملاقات کرد. آن ها ابتدا در اوکراین و سپس در مسکو و جورجیا زندگی کردند.
نکوداشت های کتاب امید علیه امید
Surely the most luminous account we have of life in the Soviet Union during the purges of the 1930's.
بدون تردید درخشان ترین شرح از زندگی در شوروی در زمان پاکسازی بزرگ در دهه ی 1930.
The New York Times Book Review

Brave, enduring and intelligent.
شجاعانه، ماندگار و هوشمندانه.
Village Voice

One of the greatest testaments to the value of literature and imaginative freedom.
یکی از برجسته ترین گواهی ها بر ارزش ادبیات و آزادی اندیشه.
Barnes & Noble

قسمت هایی از کتاب امید علیه امید (لذت متن)
مواجهه ی ما با آن نیروهای غیرمنطقی ای که به صورتی ناگزیر و به شدت هول آور بر ما حکومت می کردند، بر اذهان ما به صورت ریشه ای اثر گذاشت. بسیاری از ما ناگزیر بودن آنچه در اطرافمان رخ می داد را پذیرفته بودیم و حتی عده ای به ضروری بودن آن باور داشتیم.

این احساس بر همگی ما مستولی شده بود که هیچ راه برگشتی وجود ندارد. این احساسی بود برآمده از تجربیات گذشته مان، نگرانی هایمان درباره ی آینده و خواب هیپنوتیزمی ما در زمان حال.

باید یادآوری کنم همه ی ما به ویژه اگر در شهرها زندگی می کردیم در یک وضعیت نزدیک به خواب هیپنوتیزمی به سر می بردیم. واقعا متقاعد شده بودیم که وارد یک «عصر جدید» شده ایم و هیچ انتخاب دیگری جز تن دادن به محتومیت تاریخی نداریم.