کتاب نامه هایی از پاریس

Letters from Paris
پاریس در نامه های روشنفکران ایرانی
کد کتاب : 23995
شابک : 978-6002534002
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 248
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب نامه هایی از پاریس اثر امیرسعید الهی

"نامه هایی از پاریس" که به همت "امیرسعید الهی" گردآوری شده، به توصیف "پاریس در نامه های روشنفکران ایرانی" اختصاص دارد. این نامه های جذاب و خواندنی، به قلم افراد سرشناس و معروف به نگارش درآمده اند و هر کدام بخشی از روحیه، تفکر، گذران زندگی و رویدادهای فرهنگی که این افراد در زمان اقامت خود در پاریس تجربه کردند را نشان می دهد. "امیرسعید الهی" در کتاب "نامه هایی از پاریس"، خوانشی از این نامه ها را ارائه می کند و به بررسی فرازهایی از نامه های افراد سرشناسی که در ادامه به آن ها اشاره خواهد شد، می پردازد.
از سال های میانی و انتهایی دهه ی پنجاه، پاریس شهری بود که تعداد زیادی از روشنفکران و فعالان سیاسی ایرانی را در خود جای داد. افرادی که به دلایل گوناگون، اعم از کسب دانش، فعالیت متعارض با نظام حاکم، اختلاف شدید عقیدتی و یا حتی خودخواسته به این شهر سفر کردند و چه برای مدت کوتاه و چه مدت زمانی طولانی، در آن سکنی گزیدند.
در میان افراد نخبه ای که از ایران به پاریس سفر کرده و نامه هایی از آن ها منتشر شده است، نامه های روشنفکرانی نظیر علامه علی اکبر دهخدا، قزوینی جهانگشا، صادق هدایت، سهراب سپهری، شاهرخ مسکوب، علی شریعتی و غلامحسین ساعدی برای این مجموعه انتخاب شده است و از مطالعه ی فرازهای برگزیده از نامه های این افراد سرشناس، می توان به دید جالبی از وضعیت روشنفکری ایران در عصر آن ها، شرایط فرهنگی پاریس و مقتضیات جامعه ی فرانسه، اتفاقات مختلف اجتماعی و سیاسی و روحیه و اندیشه ی روشنفکران مذکور دست پیدا کرد.

کتاب نامه هایی از پاریس

امیرسعید الهی
امیرسعید الهی متولد سال 1328، پژوهشگر و نویسنده ایرانی می باشد.
قسمت هایی از کتاب نامه هایی از پاریس (لذت متن)
در غربت مقاله ای با عنوان «چنته» نوشت و احساس درونی خود را دربارۀ مهاجرت و تبعید و آنچه که ازنظر او بر آدم های مهاجر و تبعیدی می رود به خوبی نوشت. از دیدگاه او بی پناهی و بی تکلیفی ویژگی انسان تبعیدی است. پناهندگی برعکس مهاجرت ناشی از فشارهای اطراف است و راهی است که انتخاب نمی شود بلکه به آدمی تحمیل می شود. ساعدی، تبعیدی را انسانی با قلبی مرده می داند که پوسیده و تباه شده است و تکه ای از جسم و روحش را بریده اند و برخلاف مهاجر که به ظواهر دل بسته، تبعیدی دل مشغول عمق تنهایی خود، خانه به دوش و آواره است؛ انسانی است مضطرب و پناهنده ای هراسیده. ازنظر او تبعیدی، آرام وقرار ندارد و درواقع شخص مرده ای است که تظاهر به زنده بودن می کند و درهمان حال به هویت گذشته اش می چسبد؛ انسانی است بدون امید یا آرزو که اندیشۀ مرگ رهایش نمی کند.

عادت به قبرستان رفتن که در تبریز و در تهران با او مانده بود در غربت نیز تکرار شد. مخصوصا که فکر درباره ی مرگ، درباره ی خودکشی، او را متوجه یک هموطن در پاریس دفن شده ی دیگری کرده بود: صادق هدایت، آثار هدایت را ساعدی هم مثل هزاران روشنفکر دیگر در ایران خوانده بود. نام هدایت از دهه ی بیست در جامعه ادبی ایران نام مطرحی شده بود، بنابراین هر اهل کتاب و اندیشه ای که به خواندن و نوشتن رو می آورد به هدایت نیز گوشه ی چشمی داشت، نام او در محافل روشنفکری مطرح بود.

زمانی دکتر غلامحسین ساعدی خانه ای گرفته بود در شرق پاریس و من خوب یادم هست وقتی از آخرین ایستگاه مترو پیاده می شدیم، مدتی هم باید در خیابان طی می کردیم تا به خانه برسیم و بعد در مسیر یکی از راه هایی که می توانستیم انتخاب کنیم و میان بر بزنیم، گذر از گورستان پرلاشز بود. ما همیشه سعی می کردیم از قطعه ای که صادق هدایت و دیگر نام آوران در آن قطعه دفن هستند، رد شویم در یکی از همین رد شدن ها غلامحسین ساعدی مثل همیشه به شوخی می گفت: من می خواهم اندکی بمیرم.