کتاب پسران آمریکایی

All American Boys
کد کتاب : 26182
مترجم :
شابک : 978-6222440015
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 360
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 18 اردیبهشت

نامزد جایزه کتاب کارولینای جنوبی سال 2018

نامزد جایزه پنسیلوانیا سال 2017

نامزد کتاب نوجوان رودآیلند سال 2017

نامزد جایزه کتاب نوجوان اورگرین سال 2018

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب پسران آمریکایی اثر جیسون رینولدز

کتاب «پسران آمریکایی» رمانی نوشته ی «جیسون رینولدز» است که نخستین بار در سال 2015 به چاپ رسید. پسری شانزده ساله به نام «رشاد» به قصد خریدن یک بسته چیپس وارد مغازه ای کوچک می شود. اما یک افسر پلیس به نام «پال گالوزو» به اشتباه تصور می کند که «رشاد» سارق است و بی رحمانه به او حمله ور می شود. شاهدی بر این اتفاق وجود دارد: «کویین کالینز»، همکلاسی «رشاد» که از زمان مرگ پدرش در افغانستان، تحت سرپرستی «پال» بوده است. طولی نمی کشد که تصاویر این اتفاق در سراسر رسانه ها پخش و «پال» نیز با اتهاماتی در رابطه تبعیض نژادی و خشونت پلیس مواجه می شود. «کویین» نمی تواند بپذیرد مردی که نقش منجی را در زندگی او داشته، حالا در این ماجرا گناهکار است. «رشاد» و «کویین» مجبور به مواجهه با تصمیمات و عواقبی می شوند که قبل از آن هیچ وقت تصورش را نمی کردند.

کتاب پسران آمریکایی

جیسون رینولدز
جیسون رینولدز، زاده ی 6 دسامبر 1983، نویسنده ای آمریکایی است. او برای مخاطبین نوجوان، شعر و رمان می نویسد. رینولدز ابتدا در نه سالگی و با موسیقی رپ به نوشتن شعر علاقه مند شد. او در دانشگاه مریلند به تحصیل در رشته ی زبان انگلیسی پرداخت. رینولدز برنده ی جایزه ی اشنایدر فمیلی و نامزد جایزه ی ملی کتاب امریکا بوده است.
نکوداشت های کتاب پسران آمریکایی
A worthy and thought-provoking book.
کتابی ارزشمند و تفکربرانگیز.
New York Times New York Times

Timely and powerful.
بهنگام و تأثیرگذار.
School Library Journal School Library Journal

A deeply moving experience.
تجربه ای عمیقا تکان دهنده.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب پسران آمریکایی (لذت متن)
زندانی. این تنها کلمه ای بود که بارها و بارها شنیدم، وقتی دائم به دلیل مسکن به حال آمدم و از حال رفتم. شاید بهترین خوابی بود که از وقتی یادم می آمد، داشتم. آن هم با یک بینی شکسته و چند دنده ی ترک خورده.

دکترها من را فرستادند عکس بگیرم، داروی مسکن تجویز کردند، آنقدر با دماغم ور رفتند که دوباره سر جایش قرار گرفت، گرچه دقیقا حالی ام کردند که دیگر مثل اولش نمی شود. که همیشه شبیه بینی شکسته خواهد ماند. اما وقتی که بهبود پیدا کند، حداقل می توانم درست نفس بکشم. بسته های یخ روی دنده هایم گذاشتند که خیلی ناراحت کننده بود، چون یخ بعد از مدتی پوست را می سوزاند. اما بعد از آن، پوستم کرخت شد.

یک افسر پلیس-نه آن یکی که آن بلا را سرم آورد، بلکه یکی دیگر، یکی که از من اثر انگشت گرفت-پشت در اتاق بیمارستان نگهبانی داد، تا مطمئن شود که فرار نمی کنم. انگار که می توانستم فرار کنم. انگار که یک خلافکار واقعی بودم. انگار که اصلا خلافی کرده بودم. ایستاد و مراقب در بود تا پدر و مادرم رسیدند.