کتاب زندگی پر دروغ آدم بزرگ ها

The Lying Life of Adults
کد کتاب : 40567
مترجم :
شابک : 978-6007131312
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 500
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2019
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 3 اردیبهشت

از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب زندگی پر دروغ آدم بزرگ ها اثر النا فرانته

کتاب «زندگی پر دروغ آدم بزرگ ها» رمانی نوشته ی «النا فرانته» است که اولین بار در سال 2019 به چاپ رسید. صورت زیبای «جووانا» در حال تغییر است، یا این که حداقل پدرش این گونه فکر می کند. پدرش می گوید «جووانا» هر روز بیشتر شبیه «عمه ویتوریا» می شود. اما آیا این حقیقت دارد؟ آیا او واقعا در حال تغییر است؟ آیا او در حال تبدیل شدن به «عمه ویتوریا» است، زنی که خودش چندان نمی شناسد اما واضح است که پدر و مادرش از او نفرت دارند؟ «جووانا» در دو بخش شهر «ناپل» که از هم هراس و نفرت دارند، به دنبال خود می گردد. او در جست و جوی حقیقت، از یک بخش به بخش دیگر می رود اما به نظر می رسد هیچ کدام از آن ها، نه پاسخی دربردارند و نه راهی برای فرار.

کتاب زندگی پر دروغ آدم بزرگ ها

النا فرانته
النا فرانته، نام مستعار نویسنده ای ایتالیایی است که به صورت ناشناس فعالیت می کند. آثار فرانته که به زبان ایتالیایی هستند، به زبان های متعددی ترجمه شده اند.فرانته با وجود شناخته شدن به عنوان رمان نویسی بین المللی، توانسته هویت خود را از زمان انتشار اولین رمانش در سال 1992 مخفی نگه دارد. البته حدس و گمان هایی درباره ی هویت واقعی او به وجود آمده که از اطلاعات موجود در مصاحبه هایش برگرفته شده اند.
نکوداشت های کتاب زندگی پر دروغ آدم بزرگ ها
Another spellbinding tale from a master.
یک داستان مسحورکننده ی دیگر از یک استاد چیره دست.
People People

A girl, a city, an inhospitable society: Ferrante’s formula works again!
یک دختر، یک شهر، جامعه ای نامهربان: فرمول «فرانته» دوباره کارساز است!
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

Ferrante knows exactly how to tell a story.
«فرانته» دقیقا می داند که یک داستان را چگونه باید روایت کرد.
Huffington Post

قسمت هایی از کتاب زندگی پر دروغ آدم بزرگ ها (لذت متن)
هر روز صبح ما سه نفر با یکدیگر به مدرسه می رفتیم، پدر و مادرم برای تدریس و من برای تحصیل. مادرم معمولا زودتر از بقیه بیدار می شد، چون به وقت بیشتری برای آماده کردن صبحانه و همچنین زیبا کردن خودش نیاز داشت. پدرم ولی درست موقعی که صبحانه آماده بود، رضایت می داد از کتاب و دفترش دل بکند. به محض این که چشم هایش را باز می کرد، مشغول مطالعه می شد و در دفترچه اش مطالبی یادداشت می کرد، حتی در توالت هم از مطالعه دست نمی کشید.

من آخرین نفر بودم که از تخت دل می کندم، اگر چه از زمانی که ماجرای عمه شروع شده بود، دوست داشتم مثل مادرم رفتار کنم؛ موهایم را زود به زود بشویم، آرایش کنم و با دقت بسیار چیزهایی را که قرار بود بپوشم، انتخاب کنم. ولی نتیجه ی کار اغلب به این ختم می شد که هر دوی آن ها یکی پس از دیگری دائم التماس و خواهش می کردند: «جوانا، چی شدی پس؛ جوانا، دست بجنبون! هم تو دیرت میشه هم ما؛ جوانا، کجایی پس؟»

پدرم دو سال قبل از این که خانه را ترک کند، به مادرم گفت که من خیلی زشتم. او این جمله را با صدایی آهسته در آپارتمانی که بعد از ازدواجشان در «ریونه آلتو» در ارتفاعات «سن جاکومو دی کاپری» خریده بودند، گفت. همه چیز به حالت سکون ایستاد-فضای شهر ناپل، نور آبی رنگ آسمان در ماه فوریه ی سرد و یخبندان، آن کلمات-ولی من سر خوردم و رفتم، کماکان هم این کار را ادامه می دهم.