کتاب اورستس

Orestes
  • 15 % تخفیف
    133,000 | 113,050 تومان
  • موجود
  • انتشارات: بیدگل بیدگل
    نویسنده:
کد کتاب : 45908
مترجم :
شابک : 978-6227554304
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 146
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : -408
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 12 اردیبهشت

معرفی کتاب اورستس اثر اوریپید

طبق توصیه خدای آپولون، اورستس مادرش کلیتمنسترا را به قتل رساند تا انتقام مرگ پدرش آگاممنون را به دست او بگیرد. علی‌رغم پیش‌گویی اولیه آپولو، اورستس خود را در عذاب ارینی‌ها یا خشم‌ها به خاطر گناه خونی ناشی از مادرکشی‌اش می‌بیند. تنها کسی که می تواند اورستس را از جنونش آرام کند، خواهرش الکترا است. برای پیچیده تر کردن مسائل، یک جناح سیاسی پیشرو در آرگوس می خواهد اورستس را به خاطر قتل به قتل برساند. تنها امید اورستس برای نجات جانش در عمویش منلائوس نهفته است که پس از گذراندن ده سال در تروا و چندین سال دیگر برای جمع آوری ثروت در مصر با هلن بازگشته است. در گاه‌شماری وقایع پس از اورست، این نمایشنامه پس از وقایع نمایشنامه‌هایی مانند الکترا اثر اوریپید و سوفوکل یا حاملان آزادی اثر آیسخولوس و قبل از رویدادهایی که در نمایشنامه‌هایی مانند آندروماش نوشته اوریپید وجود دارد اتفاق می‌افتد. اورست نسخه بسیار متفاوتی از این اسطوره را ارائه می دهد که توسط آیسخولوس نیز به تصویر کشیده شده است.

نمایشنامۀ اورستس که در سال 408 پیش از میلاد بر صحنه رفت، رویدادهای پس از مادرکشی اورستس، پسر آگاممنون و برادر الکترا را بازگو می‌کند.

کتاب اورستس

اوریپید
اوریپید یکی از سه تراژدی‌نویس مهم عصر زرین درام یونان است که منتقدان قدیم و جدید او را درام‌پردازی سنت‌شکن، نوآور و نامتعارف می‌دانند. او در یکی از سال‌های دهۀ 480 پیش از میلاد در بخش شرقی آتن زاده شد. اطلاعات کمی از زندگی او در دست است. نخستین نمایشنامۀ او یک سال پس از مرگ آیسخولوس در سال 455 پیش از میلاد بر صحنه رفت و او در مسابقات تئاتریِ دیونیزیای شهر آتن به مقام سوم رسید. در سال 441 پیش از میلاد به نخستین پیروزی‌اش دست یافت و مقام نخست این رقابت‌ها را ک...
قسمت هایی از کتاب اورستس (لذت متن)
ورستس: آه، خواب شیرین و مسحورکننده! درمان ناخوشی! چه خوب که نزد من آمدی. تشنۀ این خواب بودم. بهنگام آمدی ای خواب. آه! بانوی متبرک الاهۀ فراموشی! الاهه ای که درد را می کشد. خواب نازنین، تو چه الاهۀ خردمندی هستی! تو نخستین الاهه ای هستی که جان های دردمند از او یاری می خواهند! اما... الکترا، من اینجا چه می کنم؟ پیش از  این کجا بودم؟ چگونه بدین جا آمدم؟ چیزی به یاد ندارم. همه چیز را فراموش کرده ام. الکترا: برادر نازنین! چقدر شاد شدم آن گاه که دیدم تو به خواب رفته ای! می خواهی یاری ات کنم بنشینی؟ اورستس: آری، آری. یاری ام کن برخیزم. دستت را به من بده. آه! اکنون این کف چرک آلود را از دهان و چشم هایم بزدا. الکترا با دستمالی این کار را می کند.