کتاب الکترا

Electra
کلاسیک یونانی 1
  • 10 % تخفیف
    115,000 | 103,500 تومان
  • موجود
  • انتشارات: بیدگل بیدگل
    نویسنده:
کد کتاب : 7856
مترجم :
شابک : 978-6007806203
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 76
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 450قبل از میلاد
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 23 مهر

معرفی کتاب الکترا اثر اوریپید

الکترا اوریپیدس نمایشی است که احتمالا در اواسط سالهای 410 قبل از میلاد ، احتمالا قبل از 413 قبل از میلاد نوشته شده است.
سالها قبل از شروع نمایش ، نزدیک به شروع جنگ تروا ، ژنرال یونانی آگاممنون دخترش را فدا کرد تا از الهه آرتمیس دلجویی کند. در حالی که فداکاری وی به ارتش یونان اجازه داد تا به سوی تروا حرکت کند ، اما این امر موجب کینه عمیقی در همسرش کلیتمنسترا شد. ده سال بعد ، با بازگشت آگامنون از جنگ تروا ، کلیتمنسترا و معشوقش اگیستوس او را به قتل رساندند.

نمایش با معرفی الکترا ، دختر کلیتمنسترا و آگاممنون فقید آغاز می شود.
محبوبیت ماندگار سه گانه اورستیا (که در سال 458 قبل از میلاد تولید شده است) در ساخت صحنه شناسایی بین اورستس و الکترا توسط اوریپیدس مشهور است ، که نمایشنامه آشیل را مسخره می کند.

در نسخه اوریپیدس از داستان ، الکترا از خانه سلطنتی به بیرون پرتاب شده و با یک کشاورز فقیر ازدواج کرده است تا از داشتن فرزندان با وضعیت کاملا بالا برای انتقام از مرگ آگامنون جلوگیری کند. یک روز دو غریبه به درب او می رسند. اگرچه آنها خود را معرفی نمی کنند ، اما در حقیقت برادر تبعیدی الکترا ، اورستس و دوست او پلیادس هستند. هنگامی که او آنها را به داخل دعوت می کند و داستان خود را برای آنها تعریف می کند ، یک خدمتکار پیر اورستس را از زخم کودکی تشخیص می دهد و...

کتاب الکترا

اوریپید
اوریپید یکی از سه تراژدی‌نویس مهم عصر زرین درام یونان است که منتقدان قدیم و جدید او را درام‌پردازی سنت‌شکن، نوآور و نامتعارف می‌دانند. او در یکی از سال‌های دهۀ 480 پیش از میلاد در بخش شرقی آتن زاده شد. اطلاعات کمی از زندگی او در دست است. نخستین نمایشنامۀ او یک سال پس از مرگ آیسخولوس در سال 455 پیش از میلاد بر صحنه رفت و او در مسابقات تئاتریِ دیونیزیای شهر آتن به مقام سوم رسید. در سال 441 پیش از میلاد به نخستین پیروزی‌اش دست یافت و مقام نخست این رقابت‌ها را ک...
قسمت هایی از کتاب الکترا (لذت متن)
برآنم تا بیداد آیگیستوس را به خدایان بنمایم. من برای پدرم به آسمان بی کران ضجه می زنم. مادرم آن تینداریایی ملعون، مرا از خانه راند تا شویش را مدیون خود سازد. او برای آیگیستوس فرزندانی دیگر آورده است و از این رو اورستس و من در چشمش بی مقداران خاندانش هستیم. دهقان: چرا چنین است؟ دخترک بینوا که تو برای من دچار رنج و زحمت شوی. تو که با ظرافت بالیده ای؟ چرا وقتی به تو می گویم، از این کار دست نمی کشی؟ الکترا: من تو را دوست خود و برابر با خدایان می دانم. چرا که در میان آلامم تو بر من دست نیازیدی. این موهبتی برای میرندگان است که به گاه بدبختی کسی مانند تو را بیابند تا مرهمی برای زخم ها شان باشد. بر من است تا می توانم بار از دوش تو بردارم. با این که از من نخواسته اند در کشیدن بار زندگی با تو انباز شوم، آن را برایت سبک تر می سازم. تو به قدر کفایت در بیرون از خانه رنج می بری، بر من است تا به کار خانه برسم. وقتی کشتگری از کشتزار به خانه می آید برایش خوشایند است که همه چیز را به سامان بیابد.

اورستس: پیلادس، من تو را بیش از دیگران یار وفادار خود می دانم. از میان دوستانم تنها تو به تنگنای حسرت باری که اورستس را در آن گرفتار می بینی می اندیشی. تنگنایی که حاصل کردار ناروای آیگیستوس است. او بود که پدرم را کشت. او و مادر ملعونم. غیب گویی خدا بی درنگ مرا به خاک آرگوس کشاند. هیچ کس نمی داند من اینجا هستم. من سزای قاتل پدرم را با کشتنش خواهم داد. دور از چشم فرمانروایان این سرزمین تمام شب به آرامگاهش رفتم و اشک هایم را نثارش کردم و طرّه ای مو پیشکش نمودم و بر روی آتش آرامگاهش خون گوسپند ذبح شده ریختم. من پا به درون باروها نمی گذارم. در این مرز درنگ می کنم. این کار دو سبب دارد. یکی این که اگر یکی از نگاهبانان مرا بشناسد تند به سرزمینی دیگر می گریزم. سبب دوم آن است که خواهرم را می جویم. می گویند پیوند زناشویی بسته، دیگر دوشیزه نیست. می خواهم خبرش کنم و او را در قتل با خود همراه سازم. می خواهم به دقت بدانم در میان باروها چه خبر است. اما سپیده اینک رخ رنگ پریده اش را فراز می آورد. بیا از این راه کنار برویم. مردی کشتگر یا کنیزی می آید و ما از او می پرسیم که آیا خواهرم این حوالی زندگی می کند؟ آه، آنجا زنی می بینم که بر سر تراشیده اش کوزه سنگین آب می برد. بیا بخزیم و از این کنیز خبر بگیریم. شاید از چیزهایی باخبر شویم که برای آنها بدین سرزمین آمده ایم.