برآنم تا بیداد آیگیستوس را به خدایان بنمایم. من برای پدرم به آسمان بی کران ضجه می زنم. مادرم آن تینداریایی ملعون، مرا از خانه راند تا شویش را مدیون خود سازد. او برای آیگیستوس فرزندانی دیگر آورده است و از این رو اورستس و من در چشمش بی مقداران خاندانش هستیم.
دهقان: چرا چنین است؟ دخترک بینوا که تو برای من دچار رنج و زحمت شوی. تو که با ظرافت بالیده ای؟ چرا وقتی به تو می گویم، از این کار دست نمی کشی؟
الکترا: من تو را دوست خود و برابر با خدایان می دانم. چرا که در میان آلامم تو بر من دست نیازیدی. این موهبتی برای میرندگان است که به گاه بدبختی کسی مانند تو را بیابند تا مرهمی برای زخم ها شان باشد. بر من است تا می توانم بار از دوش تو بردارم. با این که از من نخواسته اند در کشیدن بار زندگی با تو انباز شوم، آن را برایت سبک تر می سازم. تو به قدر کفایت در بیرون از خانه رنج می بری، بر من است تا به کار خانه برسم. وقتی کشتگری از کشتزار به خانه می آید برایش خوشایند است که همه چیز را به سامان بیابد.
اورستس: پیلادس، من تو را بیش از دیگران یار وفادار خود می دانم. از میان دوستانم تنها تو به تنگنای حسرت باری که اورستس را در آن گرفتار می بینی می اندیشی. تنگنایی که حاصل کردار ناروای آیگیستوس است. او بود که پدرم را کشت. او و مادر ملعونم. غیب گویی خدا بی درنگ مرا به خاک آرگوس کشاند. هیچ کس نمی داند من اینجا هستم. من سزای قاتل پدرم را با کشتنش خواهم داد. دور از چشم فرمانروایان این سرزمین تمام شب به آرامگاهش رفتم و اشک هایم را نثارش کردم و طرّه ای مو پیشکش نمودم و بر روی آتش آرامگاهش خون گوسپند ذبح شده ریختم. من پا به درون باروها نمی گذارم. در این مرز درنگ می کنم. این کار دو سبب دارد. یکی این که اگر یکی از نگاهبانان مرا بشناسد تند به سرزمینی دیگر می گریزم. سبب دوم آن است که خواهرم را می جویم. می گویند پیوند زناشویی بسته، دیگر دوشیزه نیست. می خواهم خبرش کنم و او را در قتل با خود همراه سازم. می خواهم به دقت بدانم در میان باروها چه خبر است.
اما سپیده اینک رخ رنگ پریده اش را فراز می آورد. بیا از این راه کنار برویم. مردی کشتگر یا کنیزی می آید و ما از او می پرسیم که آیا خواهرم این حوالی زندگی می کند؟ آه، آنجا زنی می بینم که بر سر تراشیده اش کوزه سنگین آب می برد. بیا بخزیم و از این کنیز خبر بگیریم. شاید از چیزهایی باخبر شویم که برای آنها بدین سرزمین آمده ایم.