کتاب کارآگاهان وحشی

The Savage Detectives
کد کتاب : 82312
مترجم :
شابک : 978-6227566307
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 664
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1998
نوع جلد : جلد سخت
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 21 آبان

برنده جایزه رمان هرالد سال 1998

برنده جایزه بین المللی رمان رومولو گالیگوس سال 1999

نامزد جایزه بهترین کتاب ترجمه شده BTBA سال 2008

معرفی کتاب کارآگاهان وحشی اثر روبرتو بولانیو

عمر پنجاه‌ساله و این‌همه شاهکار؟! به‌واقع نوابغ از کجا آمده‌اند که در مواجهه با خودشان و آثارشان، این‌گونه شگفت‌زده و دست‌وپا بسته‌ایم؟ ویلیام شکسپیر، اونوره دو بالزاک، مارسل پروست، آرتور رمبو، راینر ورنر فاسبیندر، روبرتو بولانیو و ... همگی در جوانی و میانسالی از دنیا رفتند و شاید بتوان به آن نقل اشاره کرد که: «شاید آن‌ها مدت کوتاهی در زمین مهمان ما بودند و پس‌از گذراندن ما از سرحدات شگفتی، به سیاره‌ی خودشان بازگشتند»! نمونه‌ی روبرتو بولانیو با آن کودکی و نوجوانی همراه با سختی و تنگ‌دستی‌اش، نمایان‌گر نبوغی‌ست که از همه‌ی درزهای ممکن بیرون زده و تاریخ رمان را دگرگون کرده‌است. کتاب «کارآگاهان وحشی» یکی از واپسین نوشته‌های این غول رمان‌نویسی ادبیات آمریکای لاتین است که پس‌از خدایان زاده شد – فوئنتس، مارکز، یوسا - و زودتر از آن‌ها درگذشت. این رمان سترگ که روایتی گسیخته‌گسیخته هم‌چون قطعاتی نامنظم است، چنان با شوخ‌طبعی، سادگی، کوتاه‌نویسی و حساسیت همراه شده که یک آن هم نمی‌شود از همراهی‌اش دست برداشت. بولانیو داستانش را در همه‌ی آمریکای جنوب ریوگرانده، به مثابه‌ی سفری که نه آغاز دارد و نه پایان، پیش برده و از‌همین‌روی به جای ایستادن روی شانه‌ی غول‌ها، رودر رویشان ایستاده است. کارآگاهان وحشی وامدار همه‌ی خدایان است و البته بازیگوشانه با همه‌شان شوخی هم می‌کند و شاید بهتر است بگوییم بورخس‌وار، رمانی کورتاثاری را روایت می‌کند که رهایی و غیرزمینی‌بودن خود نویسنده‌اش بیش‌از هرچیزی به چشم می‌آید!

کتاب کارآگاهان وحشی

روبرتو بولانیو
روبرتو بولانیو، زاده ی 15 ژوئیه 1953 و درگذشته ی 28 آوریل 2003، نویسنده و شاعر شیلیایی و از پیشگامان موج نوی داستان نویسی آمریکای جنوبی است.او زندگی ای را از سر گذراند که مشخصه ی اصلی اش آوارگی بود. پدرش راننده کامیون و مادرش معلم بود. در زمان کودکی بولانیو، او و خانواده اش بین شهرهای مختلف شیلی سرگردان بودند و بالاخره در سال 1968 به مکزیکوسیتی مهاجرت کردند. در این زمان، اشتهای او به ادبیات سر باز کرد و چنان حریصانه می خواند که به بت تمام زندگی اش، خورخه لوئیس بورخس پهلو می زد.روبرتو هر چه به...
قسمت هایی از کتاب کارآگاهان وحشی (لذت متن)
وقتی در اتاق انتظار بیدار شدم، کسی آنجا نبود و گریه کردم. چگونه ممکن بود ارنستو سان اپیفانیو به تنهایی در بیمارستانی در مکزیکو سیتی بمیرد؟ چگونه ممکن بود من تنها کسی باشم که منتظرم کسی به من بگوید او مرده یا از عملی وحشتناک جان سالم به در برده است؟ وقتی گریه ام تمام شد، فکر کنم دوباره خوابم برد. وقتی از خواب بیدار شدم، مادر ارنستو کنارم بود و چیزی زیر لب میگفت که نمی فهمیدم، مدتی طول کشید تا متوجه شدم دعا می خواند. بعد پرستاری وارد شد و گفت همه چیز خوب پیش رفته است. توضیح داد عمل مووفقیت آمیز بوده.

یک هفته بعد از اینکه به خانه برگشتم، شروع کردم به قدم زدن اطراف محله مان. اول پیاده روی های کوتاهی بودند: یکبار اطراف بلوک و تمام. کم کم، هرچند، جسارت بیشتری پیدا کردم ، و بیرون رفتن هایم، ابتدا به صورت آزمایشی، دور و دورتر می شد. محله تغییر کرده بود. دوبار مورد ضرب و شتم قرار گرفتم. بار اول بچه هایی بودند که چاقوی آشپزخانه داشتند و بار دوم عده ای بزرگسال که وقتی پولی در جیب هایم پیدا نکردند به شدت کتکم زدند. اما دیگر احساس درد نمی کردم، و اهمیتی هم نمی دادم. این یکی از چیز هایی است که در لافوپرتسا یاد گرفتم. آن شب لولا، دوست دختر پسرم روی زخم هایم ید ریخت و آن ها را پاک کرد و به من هشدار داد جاهای خاصی وجود دارد که نباید بروم. به او گفتم اهمیتی نمی دهم که هر از گاهی کتک بخورم. گفت :«کتک خوردن را دوست دارید؟» گفتم : «نه دوست ندارم. اگر هر روز باشد که دوست ندارم»

۱ ژانویه: امروز فهمیدم چیزی را که دیروز نوشتم در حقیقت امروز نوشته ام: هرچیزی از ۳۱ دسامبر در ۱ ژانویه، یعنی امروز، نوشتم، و آنچه از ۳۰ دسامبر در ۳۱ دسامبر نوشتم، یعنی دیروز. آنچه را امروز می نویسم در حقیقت فردا می نویسم، که برای من امروز و دیروز خواهد بود، و همچنین، به تعبیری فردا: یک روز نامرئی. کافی است.