«ایتالو کالوینو»: نویسنده داستان های غیرممکن



کالوینو بین سال های آخر دهه ی 1940 و مرگ نسبتا زودهنگام خود در سال 1985، یکی از متنوع ترین و شخصی ترین مجموعه آثار در عصر مدرن را از خود بر جای گذاشت.

نویسنده ی ایتالیایی «ایتالو کالوینو» در یک سخنرانی در بهار سال 1983 گفت: «بیشتر کتاب هایی که نوشته ام و آن هایی که می خواهم بنویسم، از این فکر نشأت می گیرند که خلق آن ها برایم غیرممکن خواهد بود: وقتی خودم را مجاب کرده ام که چنین کتابی کاملا ورای مهارت ها و ظرفیت های ذاتی من است، آن وقت می نشینم و نوشتن آن را شروع می کنم.»

 


این جملات نیز مانند اغلب آثار کالوینو، همزمان هم کنایه آمیز و هم کاملا جدی است. کالوینو بین سال های آخر دهه ی 1940 و مرگ نسبتا زودهنگام خود در سال 1985 (در 61 سالگی)، یکی از متنوع ترین و شخصی ترین مجموعه آثار در عصر مدرن را از خود بر جای گذاشت: داستانی نئورئالیستی درباره ی جنگ جهانی دوم و دوران پس از جنگ، افسانه ها، داستان های تمثیلی سیاسی، داستان های الهام گرفته شده از تئوری های علمی، آزمایش های فکری، روایت های خلق شده با استفاده از کارت های تاروت و فرآیندهای کامپیوتری، و البته دو رمان جذاب به نام های «شهرهای ناپیدا» و «اگر شبی از شبهای زمستان مسافری» که نمونه ای عالی از روش او در استفاده از فانتزی برای پرداختن به واقعیت است. این دو کتاب از نظر ساختاری نیز نشان دهنده ی اشتیاق کالوینو به آغازها و بی اعتمادی او نسبت به پایان ها است و همین دو احساس مختلف، شاید توضیح دهد که چرا او مدام دغدغه های خود را عوض می کرد و به دنبال نوشتن موضوع غیرممکن بعدی بود.

کالوینو در اواخر دهه ی 1940 چندین داستان به سبک «ارنست همینگوی» نوشت و در آن ها به تجارب خود در جنگ پرداخت. اما در همین آثار نیز رگه هایی از داستان های پریان را می توان دید؛ در واقع این همان مسیری است که کالوینو در سراسر دهه ی 1950 میلادی در آثارش ادامه داد، و از رمان نئورئالیستی درباره ی جامعه ی ایتالیا نیز که مخاطبین منتظرش بودند، خبری نشد. کالوینو در این باره بیان می کند:

 

به جای مجبور کردن خودم به نوشتن کتابی که باید می نوشتم، رمانی که ازم انتظار می رفت، کتابی را خلق می کردم که خودم دوست داشتم بخوانم، از آن هایی که نویسندگان ناشناس می نویسند، از زمان و کشوری دیگر، کتابی که در اتاق زیر شیروانی می توان پیدایش کرد.

 

 

آن کتاب، یک فانتزی تاریخی به نام «ویکنت دو نیم شده» بود که در سال 1951 به چاپ رسید، و دو اثر دیگر با سبکی مشابه پس از آن منتشر شدند: کتاب «بارون درخت نشین» و «شوالیه ناموجود». کالوینو در همان زمان مشغول خلق گلچین ادبی خود به نام «داستان های فولکلور ایتالیایی» بود که در سال 1956 انتشار یافت. این پروژه، نظر کالوینو را به «نیروی واقعیت که در فانتزی می شکفد» جلب کرد؛ اصطلاحی از خود کالوینو که می توان آن را برای اغلب آثار بعدی او به کار برد. کالوینو به جز چند استثنا از جمله اثری به نام «دیده بان» درباره ی یک انتخابات ملی در سال 1953، دنیای رئالیسم را ترک کرد. 

 

 

آثار کالوینو از دهه ی 1960 به بعد، انگار به یک بازی میان خودش و مخاطبین، یا خودش و یک مفهوم، تبدیل شد. او در داستان هایی همچون «تی صفر» و «راننده شب» پا را از این هم فراتر گذاشت و بدون پرداخت به شخصیت پردازی یا پیرنگ، ضرباهنگی عجیب از روایت را پدید آورد. این داستان ها نام کالوینو را در کنار نویسندگانی همچون «رمون کنو» و «ژرژ پرک» قرار داد که قصد داشتند دقت و چارچوب های سفت و سخت ریاضیات را با آزادی و ابهام های ادبیات پیوند بزنند.

 

اینگونه از داستان های کالوینو در کتابی به نام «شوخی های کیهانی» به چاپ رسیده اند که یکی از بزگرترین موفقیت های او به حساب می آید. کالوینو این داستان ها را به گفته ی خودش، بیش از هر چیز مدیون «جاکومو لئوپاردی، داستان های مصور ملوان زبل، ساموئل بکت، جوردانو برونو، لوییس کارول، نقاشی های ماتا، امانوئل کانت، بورخس، و در برخی موارد آثار توماسو لاندولفی» می دانست. هر کدام از این داستان ها، که بیشترشان توسط موجودی تغییر شکل دهنده با نام عجیبِ Qfwfq روایت می شوند، از توضیحات علمی به عنوان بستری برای آغاز سفرهایی خیال انگیز استفاده می کنند که در آن ها، موضوعات روزمره، عاشقانه و هستی شناسانه به واسطه ی ستاره شناسی، زمین شناسی و زیست شناسی مورد کاوش قرار می گیرد. شخصیت Qfwfq از زمان بیگ بنگ وجود داشته، و ما تا دورافتاده ترین پستوهای فضا او را همراه می کنیم. همانطور که «مارتین مک لفلین»، مترجم آثار او بیان می کند،

هدف همیشگی کالوینو، به چالش کشیدن ادبیات برای توصیف وصف ناشدنی ها، از جهان های بسیار ریز گرفته تا بسیار بزرگ، از بیگ بنگ گرفته تا تقسیم سلول ها، بوده است.

 

شاید بیش از هر نویسنده ی دیگر، شروع کردن داستانی جدید از کالوینو مثل آغاز سفری به سوی سرزمین های ناشناخته است؛ این احساس پیش بینی ناپذیری می تواند برای مخاطبین بسیار لذت بخش باشد اما همزمان، اتمسفری مالیخولیایی و بدبینی فزاینده ای نیز در داستان های او وجود دارد که نمی توان به راحتی از کنارش گذشت. تصاویر مربوط به پایان دنیا به شکلی وسواس گونه در آثار کالوینو تکرار می شود و حتی عنصر «وحشت» نیز در تعدادی اندک اما مهم از داستان هایش به چشم می خورد. قابل توجه ترین نمونه از چنین داستانی، کتاب «مورچه آرژانتینی» است. این داستان به مرد، زن و بچه ای می پردازد که با هزار امید و آرزو به روستایی جدید می روند اما می فهمند که خانه شان، به همراه کل آن محل، توسط مورچه ها مورد هجوم قرار گرفته است. نویسنده ی مشهور آمریکایی، «گور ویدال» اعتقاد دارد که این داستان «درست به اندازه ی آثار کافکا، تهدیدآمیز و عجیب است»، و داستان به شکلی اتمسفر رازآلود و پر از تهدید خود را خلق می کند که یادآور توصیف خود کالوینو از «فرانتس کافکا» است: «کافکا از زبانی آنقدر شفاف استفاده می کند که داستانش به سطحی از توهم دست می یابد.»

 

 

کالوینو در جواب خبرنگاری که از او درباره ی نویسندگان تأثیرگذار بر خودش پرسیده بود، گفت: «نویسنده ی من کافکا است». در واقع کافکا در سراسر آثار کالوینو حضوری انکارناشدنی دارد، از کتاب «مورچه آرژانتینی» گرفته تا داستانی به نام «انفجار به درون». کالوینو در این داستان دو شخصیت جذاب در تاریخ ادبیات را با هم پیوند می زند: شاهزاده ای نگون بخت به نام «هملت» و موجودی موش‌مانند در داستانی تشویش آور از کافکا به نام «دالان». داستان کالوینو به شکلی جذاب و البته تاریک به سیاهچاله ها، مرگ جهان هستی، و اجتناب ناپذیریِ نابودی کامل برای تمام موجودات زنده می پردازد. 

آخرین خط از داستان «انفجار به درون»، به شکلی آشکار این اثر را به داستان «دالان» اثر کافکا پیوند می زند؛ داستانی که با مرگ کافکا، ناتمام باقی ماند. کالوینو در این اثر که یکی از آخرین داستان هایش به شمار می آمد، توجه مخاطبین را به یکی از آخرین آثار نویسنده ای دیگر جلب می کند: داستانی که به پایان نمی رسد بلکه فقط متوقف می شود. زندگی خود کالوینو نیز پایان بندی قابل انتظاری نداشت و به دلیل خونریزی مغزی، به شکلی ناگهانی قطع شد. و کتاب غیرممکن بعدی برای همیشه نانوشته باقی ماند. 

 

 

در این بخش، با 5 اثر جذاب و متفاوت از «ایتالو کالوینو» بیشتر آشنا می شویم.

 

کتاب «اگر شبی از شب های زمستان مسافری»

این کتاب، رمانی است که ادعا می کند رمانی غیر قابل آغاز است! به خاطر اتفاقات عجیبی و غریبی که رقم می خورد، معلوم می شود که هر فصل از کتاب در واقع نه ادامه ای بر اثری که قرار است بخوانیم، بلکه فصل اول اثری دیگر است. پرداخت های طنزآمیزِ شگفت انگیزی درباره ی «خورخه لوئیس بورخس»، تریلرهای فرانسوی، داستان های ژاپنی، تمثیل های سیاسی، و «رئالیسم جادوییِ» آمریکای لاتین وجود دارد. در نهایت اما، این فصل های نامرتبط به شکلی کنایه آمیز به هم پیوند می خورند و پایانی جذاب را رقم می زنند.

 

قرار نیست در این کتاب به خصوص، منتظر چیز به خصوصی باشی. تو آدمی هستی که به دلیل اصول زندگی ات هیچ انتظاری از هیچ چیز نداری. آدم های بسیاری از تو جوان تر یا از تو پیرتر، زندگیشان در انتظار تجربه های فوق العاده گذشته. تجربه با کتاب ها، آدم ها، سفرها و ماجراها و با تمام چیزهایی که آینده در چنته دارد. اما تو، نه. تو می دانی به بهترین چیزی که می توانی امید داشته باشی، این است که از بدتر احتراز کنی. این نتیجه ای است که در زندگی خصوصی ات به آن رسیده ای، چه در مورد مسائل عمومی و چه مسائل دنیایی. و اما با کتاب؟ البته: چون این هدف را در تمام زمینه های دیگر رد کرده ای، فکر می کنی می توانی به خودت اجازه دهی که دست کم لذت خاص پرامید دوران جوانی را در یک مقطع کاملاً محدود چون کتاب، با تمام خطر کردن ها و مهلکه هایش داشته باشی. شکست خیلی سخت نیست.

 

 

 

کتاب «شهرهای ناپیدا»

کالوینو در این ترکیب شگفت انگیز از فانتزی، افسانه و تاریخ، به گفت و گوی «مارکو پولو» و امپراتور مغول با نام «قوبلای خان» می پردازد. هر کدام از این گفت و گوها درباره ی مکانی به خصوص است: شهری جادویی و خیالی که مارکو پولو آن را مانند یک داستان برای امپراتور روایت می کند. هر کدام از این شهرها سرشار از زیبایی و اعجاب است اما داستان هر چه که به انتهای خود نزدیک تر می شود، لحنی تاریک تر را به خود می گیرد. 

 

اگر جهنمى در کار باشد، همین است که در مقابل ماست. جهنمى که هر روز در آن زندگى مى کنیم و با در کنار هم بودن آن را تشکیل مى دهیم. براى رنج نبردن از این وضع دو راه حل وجود دارد. راه اول براى بسیارى از آدم ها آسان است: جهنم را قبول مى کنند و جزئى از آن مى شوند و دیگر آن را نمى بینند. دومى راهى است پرخطر که نیازمند توجه، شناخت و استمرار است. جست و جو و توانایى تشخیص این که چه کسى و چه چیزى در میان جهنم، جهنمى نیست، و این که چه کسى و چه چیزى آن را تداوم بخشید و براى آن جاى باز کرد.

 

 


 

 

کتاب «قلعه ی سرنوشت های متقاطع»

داستان این رمان به چندین گروه از مسافرانی می پردازد که پس از گذشتن از جنگلی اسرارآمیز، به شکلی غیر قابل توضیح توانایی صحبت کردن را از دست داده اند. آن ها اما بی صبرانه می خواهند داستان خود را تعریف کنند و این کار را با استفاده از کارت های تاروت، با ترتیبی مشخص بر روی یک میز انجام می دهند. ماجراجویی های زیادی به این طریق روایت می شود که برخی از آن ها کهن و برخی معروف هستند.

 

شروع کردیم به چیدن کارت ها روی میز، به رو، انگار برای یاد گرفتن شناسایی کارت ها، و ارزش گذاری صحیح آن ها در بازی، یا معنای واقعیشان در خوانش آینده. با این حال، به نظر نمی رسید کسی از ما بخواهد بازی را شروع کند، و کم تر از آن از آینده بپرسد، چون انگار هر آینده ای برای ما تهی به نظر می رسید، معلق در سفری که نه به پایان رسیده بود نه به پایان می رسید. در این کارت های تاروت چیز دیگری می دیدیم، چیزی که نمی گذاشت از کارت های طلایی این موزاییک چشم برداریم. یکی از افراد پشت میز، کارت های پراکنده را سمت خودش کشید و بخش بزرگی از میز را خالی کرد؛ ولی نه آن ها را دسته کرد و نه بُر زد؛ کارتی برداشت و جلوی خودش گذاشت. همه ی ما متوجه شباهت او و تصویر روی کارت شدیم، و فهمیدم با آن کارت می خواست بگوید «من» و این که آماده ی گفتن داستانش می شد.

 

 

 


 

 

کتاب «هرمیت در پاریس»

این اثر شامل مقاله هایی خودزندگی نامه ای است که دنیای سیاست، نویسندگی و مطالعه را به هم پیوند می زند. کالوینو در این کتاب بیان می کند که دنیای بیرون قبلا «پر از نشانه ها بود» اما او اکنون ترجیح می دهد در اتاقی پر از کتاب به نوشتن بپردازد، «نه به خاطر خود کتاب ها، بلکه به خاطر فضای درونی‌ای که میان خود می سازند.» دیدن این که چه تعداد زیادی از آن نشانه های قدیمیِ دنیای بیرون در این فضای کوچک زندگی می کنند، بدون تردید برای مخاطبین شگفت انگیز خواهد بود.

 

توانستم به بازدید از مزرعه ی خانواده ی نیوهال بروم. باغستان عظیم پرتقال و گردو. باز مثل کشاورزی همیشه ی آمریکا، بدون حضور هیچ انسانی همه ی کارها ماشینی انجام می شوند، حتی چیدن گردو. برداشت پرتقال ها، از طرف دیگر، بر عهده ی اتحادیه ای از کارگران متخصص مکزیکی است. همچنین کابوی ها را دیدم: میان پرچین هایی عبور می کردند که پشتشان گاوهای کسل در فضاهایی بزرگ نگه داری می شدند و مشغول جویدن غذاهای ترکیبی بودند که از طریق کانال ها به آن ها می رسید و آسیابی نزدیک، به خوبی آن ها را دسته بندی کرده بود.

 

 


 

 

کتاب «شوخی های کیهانی»

این کتاب، مجموعه ای درخشان از داستان های کوتاهی است که به علاقه ی کالوینو به علم و سرنوشت سیاره ی زمین می پردازد. موضوعاتی همچون تکامل، فاصله ی ماه تا زمین، زندگی به عنوان یک نرم‌تن، آخرین دایناسورها و پیام هایی از فضا همگی به شکلی کنایه آمیز و خیال انگیز مورد کاوش قرار می گیرند. همانطور که کالوینو با طنز و حقیقت گراییِ همیشگی خود بیان می کند: «انسان ها صرفا بهترین شانسی هستند که می دانیم ماده داشته تا درباره ی خودش اطلاعاتی به دست آورد.»

 

یک شب مثل همیشه با تلسکوپ به آسمان نگاه می کردم. متوجه شدم که از کهکشانی به فاصله ی صد میلیون سال نوری، تکه ای مقوا سر برآورد. روی آن نوشته شده بود: «دیدمت». فوراً حساب کردم: صد میلیون سال طول کشیده بود تا نور آن کهکشان به من برسد، و از آنجایی که آن ها هم با صد میلیون سال تأخیر می دیدند اینجا چه اتفاقی می افتد، لحظه ای که مرا دیده بودند به دویست میلیون سال قبل برمی گشت. حتی قبل از این که به تقویم مراجعه کنم تا ببینم آن روز چه کرده بودم، ترس وجودم را گرفت: دقیقاً دویست میلیون سال قبل، نه یک روز کمتر و نه یک روز بیشتر، اتفاقی برایم افتاده بود که همیشه می خواستم آن را پنهان کنم. امیدوار بودم با گذشت زمان به فراموشی سپرده شود؛ اتفاق آن روز با رفتار همیشگی من، قبل و بعد از آن تاریخ، کاملاً فرق داشت.