کتاب فسه ها

Fizzles
کد کتاب : 2006
مترجم :
شابک : 978-600229905-5
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 128
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1974
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت

هذیانها
Fizzles
کد کتاب : 3603
مترجم :
شابک : 9786005218091
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 64
سال انتشار شمسی : 1393
سال انتشار میلادی : 1974
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت

معرفی کتاب فسه ها اثر ساموئل بکت

"فسه ها" هشت قطعه نثر کوتاه است که توسط ساموئل بکت نوشته شده است:

1 [او سر برهنه است]
2 [شاخ همیشه می آمد]
3 دور یک پرنده
4 [من قبل از تولد منصرف شدم]
5 [مکان بسته]
6 [زمین قدیمی]
7 هنوز
8 برای اینکه دوباره تمام شود

برخی از بخش ها نامی ندارند و با تعداد یا چند کلمه اول مشخص می شوند.

این کتاب فسه ها نه تنها در ادبیات ، بلکه در موسیقی و هنرهای تجسمی و نمایشی نیز تأثیر بسزایی داشته است. آنها موضوع کارهای علمی ، و پایان نامه های دانشگاهی بوده اند.

ساموئل بارکلی بکت رمان نویس ، نمایشنامه نویس ، نویسنده داستان کوتاه ، کارگردان تئاتر ، شاعر و مترجم ادبی ایرلندی بود. او که بیشتر زندگی بزرگسالی خود را ساکن پاریس بود ، به دو زبان فرانسوی و انگلیسی می نوشت.

کارهای چند وجهی بکت دیدگاهی تلخ و غم انگیز از وجود و تجربه را ارائه می دهد. در دوره ای زبان او در آثارش به طور فزاینده ای مینیمالیستی شد ، که بیشتر شامل آزمایش های زیبایی شناختی و زبانی بود. وی یکی از آخرین نویسندگان مدرنیست و یکی از شخصیتهای اصلی آنچه مارتین اسلین "تئاتر پوچ" نامید در نظر گرفته شده است. مشهورترین اثر وی نمایشنامه وی در انتظار گودو در سال 1953 است.

بکت 1969 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد ."

کتاب فسه ها

ساموئل بکت
ساموئل بارکْلی بکت، زاده ی ۱۳ آوریل ۱۹۰۶ و درگذشته ی ۲۲ دسامبر ۱۹۸۹، نمایشنامه نویس، رمان نویس و شاعر ایرلندی بود. او در سال ۱۹۶۹ به دلیل «نوشته هایش - در قالب رمان و نمایش - که در فقر [معنوی] انسان امروزی، فراروی و عروج او را می جوید»، جایزه ی نوبل ادبیات را دریافت نمود.خانواده اش پروتستان بودند. پدرش ویلیام، مادرش ماریا و برادرش فرانک نام داشتند. دوره ی ابتدایی را در زادگاهش سپری کرد و به واسطه ی علاقه اش به زبان فرانسه، در رشته ی ادبیات و زبان فرانسه ادامه تحصیل داد و در سال ۱۹۲۷ با درجه ی...
قسمت هایی از کتاب فسه ها (لذت متن)
هرن همیشه شب ها می آمد. در تاریکی می دیدمش. باید کنار می آمدم با هر چیز که مانع دیده شدن می شود. اولش بعد از پنج شش دقیقه می فرستادمش. تا این که حالی اش شد با طیب خاطر برود، موقعش که شد. به کمک نور چراغ قوه یادداشت هایش را نگاه می کرد. بعد خاموشش می کرد و در تاریکی سخن می گفت. سکوت روشن، سخن تاریک. پنج شش سالی می شد که کسی مرا ندیده بود، در وهله اول خودم. یعنی چهره ای که خیلی درش غور کرده باشم، تمام این سالیان. حال از سر می گیرم این وارسی را، ممکن است برایم درسی باشد، در آینه ها و آبگینه هایم که مدت هاست کنار گذاشته ام. می گذارم پیش از آن که کارم تمام شود دیده شوم. داد می زنم، اگر کسی در بزند، بیا داخل! اما اکنون از پنج شش سال پیش سخن می گویم. این اشارت به اکنون، به قبل و بعد، و هر چیز این چنینی که قرار است از راه برسد، که ممکن است به وقتش خودمان دریابیم.