کتاب «دکتر ژیواگو»، اثری کاملا متعلق به قرن بیستم جلوه می کند که موضوع اصلیاش، هنرمند و خود هنر، و چگونگی شکلگیری آن ها بهواسطهی رویدادهای زمانه است.
رمان «مرشد و مارگاریتا» که در تاریکترین روزهای حاکمیت «ژوزف استالین» به رشتهی تحریر درآمد، در طول سال های بعدی به پدیدهای ادبی در سطح جهان و به نمادی برای آزادیِ هنر و اندیشه تبدیل شد.
«اورول» موفق می شود معناها و پیام های سیاسی را در داستانش بگنجاند و همزمان، روایتی جذاب دربارهی طمع، فساد، قدرت، و جامعهی انسان ها به شکل کلی، را به مخاطبین ارائه کند.
«سولژنیتسن» در سال 1970، جایزه ی «نوبل ادبیات» را به دست آورد اما نپذیرفت برای دریافت جایزه اش به شهر «استکهلم» برود چرا که نگران بود حکومت شوروی، اجازه ی بازگشت به کشور را به او نخواهد داد.
این کتاب توسط انسان هایی روایت می شود که—به شکل متناقض—هم زیبا هستند و هم رعب انگیز؛ درست مانند داستان هایشان.