«ارسطو» به شکل گسترده به مطالعه و پژوهش در حوزه هایی همچون فلسفه، سیاست، فیزیک، شعر، و زیستشناسی پرداخت و بیش از 200 کتاب را (احتمالا بر پاپیروس) به انتشار رساند. 31 عنوان از آثار ارسطو اکنون باقی مانده است، از جمله کتاب های «شاعری»، «اخلاق نیکوماخوسی»، «سیاست»، و «خطابه».
«ارسطو» در سال 322 پیش از میلاد مسیح و در 62 سالگی، در جزیرهای به نام «ائوبویا» درگذشت. او تأثیری ژرف بر اندیشهورزی و فلسفه در دوران باستان داشت و اکنون به شکل گسترده با لقب «پدر فلسفه غرب» شناخته می شود. «ارسطو» در کنار «افلاطون» و «سقراط»، در بسیاری از تئوری ها و ایده های اثربخش در اقتصاد، سیاست، اخلاق، و علم مدرن، چهرهای پیشگام به حساب می آید.
گمان می رود کتاب «شاعری» به شکل عمده از یادداشت های مربوط به سخنرانی ها و نوشته های شخصیِ «ارسطو» شکل گرفته باشد—درست مانند برخی دیگر از آثار او، از جمله کتاب «اخلاق نیکوماخوسی» که بستر را برای شکلگیری «اخلاق ارسطویی» فراهم می کند: ادامهای بر تلاش های «افلاطون» و این پرسشِ «سقراطی» که فرد چگونه می تواند به بهترین نحو زندگی کند و از نظر اخلاقی درستکار باشد.
این پرسش به همراه سوالاتی دیگر در کتاب «جمهور» اثر «افلاطون» مورد توجه قرار می گیرد: اثری شکل گرفته از «دیالوگ سقراطی» که در آن، «سقراط» شخصیت اصلی است و مکالمات فلسفی گوناگونی با سایر اندیشمندان یونانی در مورد اخلاق، عدالت، و خوشبختی دارد. در رسالهی «ایون» اثر «افلاطون» که یک «دیالوگ سقراطی» دیگر به شمار می آید، «سقراط» با شاعری جوان به نام «ایون» گفتوگو می کند و مناظرهای در مورد ارزش و حقانیتِ شعر، هنر، و مفهوم «تقلید» (موضوعی مهم در آثار خود «ارسطو») در میان آن ها شکل می گیرد.
در برخورد با مقولهی شعر، نخستین پرسش من این است که شعر چیست و در ادامه به گونه های شعر می پردازم. آنگاه از ویژگی و کارکرد هر گونهی شعر، ساختمانبندی و خوشساختی هر یک از این گونه ها در جریان خلق شاعرانه، و ماهیت و کمیت عناصر تشکیلدهندهی شعر خواهم گفت و نقبی به سایر اجزا و اصول دخیل در این جستار خواهم زد. حالا بیایید بر اساس ترتیب طبیعی به مبانی نخستین شعر بپردازیم.—از کتاب «شاعری» اثر «ارسطو»
تراژدی
کتاب «شاعری» که حدود سال 335 پیش از میلاد نوشته شده است، قدیمیترین اثر در حوزهی «نظریه ادبی» به شمار می آید: حوزهای پژوهشی که بیش از هر چیز به تحلیل ادبیات می پردازد. کتاب «شاعری» نگاهی تحلیلگرانه به هنر شعر و تأثیرات آن بر مخاطبین است. «ارسطو» بیان می کند شعر از طریق برانگیختن عواطف (به شکل عمده احساس ترحم و هراس)، گونهای از «پالایش» را به همراه می آورد که «کاتارسیس» یا «روانپالایی» نام دارد.
«ارسطو» در تعریف خود از شعر، شعر حماسی مانند «ایلیاد» و «ادیسه» اثر «هومر»، و تراژدی مانند «ادیپ شهریار» و «آنتیگونه» اثر «سوفوکلس» را مورد توجه قرار می دهد. او همچنین به کُمدی می پردازد، مانند نمایشنامه های «آریستوفان»، شعرهای «دیتیرامبیک» (ترانه ها و رقص هایی برای ستایش ایزد یونانی «دیونیزوس») و تمام موسیقی های اجرا شده با سازهای «پایپ» و «چنگ رومی».
اما بهرغم این تعریف گسترده از شعر، «ارسطو» توجه خود را به شکل عمده به تراژدی و شعر حماسی معطوف می سازد. «ارسطو» پس از بررسی هر دو، درنهایت استدلال می کند که تراژدی، که به نظر خودش لذتبخشتر و هنرمندانهتر است، قالب برتر برای به تصویر کشیدن تخیلات شاعر است.
به عقیدهی «ارسطو»، تراژدی نه «چیزی را که اتفاق افتاده است»، بلکه آنچه را به تصویر می کشد که «می تواند اتفاق بیفتد، به عبارت دیگر، آنچه مطابق با احتمالات و ضرورت ها، امکانپذیر است.» به این خاطر، تراژدی، خود را با جزئیات تاریخیِ مشخص مشغول نمی کند، بلکه پدیده هایی را مورد نظر قرار می دهد که جهانیتر هستند، مانند رنج انسان. «ارسطو» به همین دلیل نتیجه می گیرد که تراژدی، تأثیرگذارتر و معنادارتر از سایر قالب های شعر است.
تقلید
«ارسطو» در کتاب «شاعری»، مفهوم «mimesis» را به شکل خاص مورد بررسی قرار می دهد: واژهای یونانی که در حوزهی نظریه ادبی و فلسفه به کار می رود و می توان معنای آن را «نما» یا «تقلید» در نظر گرفت. در یونان باستان، جایی که «ارسطو» زندگی می کرد و می نوشت، هنر—از جمله هنر بصری و شعر—آمیخته با مفهوم «تقلید» در نظر گرفته می شد؛ این ایده یعنی هنر به شکل کلی، نما یا تقلیدی از طبیعت و سرشت انسان است.
«mimesis» موضوعی مهم و بحثبرانگیز در عصر «ارسطو» به شمار می آمد، و برخی نویسندگان و فیلسوفان، از جمله «افلاطون» در کتاب «جمهور»، هشدار می دادند که هنر، بهخصوص شعر، باید با احتیاط مورد استفاده قرار بگیرد، چون فقط تقلید یا نمایی از طبیعت است و نه خود آن. «افلاطون» استدلال می کند از آنجایی که شعر فقط تقلیدی از طبیعت است، به همین خاطر فاصلهی زیادی با حقیقت غایی دارد.
«ارسطو» در کتاب «شاعری» در مورد این استدلال کلیِ مربوط به «mimesis» اظهار نظر می کند؛ با این حال، نکات مورد نظر او دربارهی مفهوم «تقلید»، متفاوت با «افلاطون» است. «ارسطو» به جای برشمردن نکات منفی در مورد شعر (مانند «افلاطون»)، به کاوشی عمیق دربارهی گرایش انسان به تقلید از طبیعت به واسطهی هنر می پردازد. او در کتاب «شاعری» این ایده را تأیید می کند که شعر به شکل کلی گونهای از «mimesis» است؛ با این حال، تقلید در نظر «ارسطو» لزوما پدیدهی بدی نیست، بیش از هر چیز به این خاطر که تمام انسان ها به شکل ذاتی به تقلید گرایش دارند و با لذت و خشنودی به آن واکنش نشان می دهند.
البته «ارسطو» به این نکته نیز می پردازد که برخی از تقلیدها بد هستند، مانند شعری ضعیف که «احتمالات» و «ضرورت ها» را نادیده می گیرد. اما در نظر «ارسطو»، این نکته که برخی تقلیدها را نمی توان خوب در نظر گرفت، به معنای بد بودن مفهوم «تقلید» به شکل کلی نیست. اگرچه «ارسطو» به شکل آشکار بیان نمی گوید که آیا تقلید و به تبع آن، شعر، خوب یا بد است، اما به شکل غیرمستقیم توجه مخاطبین را به این نکته جلب می کند که وجود آن، اجتنابناپذیر است و به همین دلیل، باید به شکلی دقیقتر مورد ارزیابی و پژوهش قرار بگیرد.
شعر حماسی، شعر تراژدی و نیز کمدی، شعر «دیتیرامبیک» و بخش عمدهای از هنر فلوتنوازی و چنگنوازی در مجموع تقلید محسوب می شود. اگرچه از سه منظر با یکدیگر متفاوتاند: ابزار، موضوع، و شیوهی تقلید. همانگونه که گروهی از مردم از بسیاری چیزها به یاریِ رنگ و طرح تقلید می کنند، دیگرانی هم همان چیزها را بر اساس قواعد حاکم بر هنرشان، به شکل عملی یا با صدا، تبلور می بخشند. این امر در مورد هنرهای مذکور نیز صدق می کند. همهی آن ها از طریق ریتم، کلام، و ملودی دست به تقلید می زنند، چه با مجموع این سه ابزار یا تنها یکی از آن ها.—از کتاب «شاعری» اثر «ارسطو»
تعادل
«ارسطو» در کتاب «شاعری» به بررسی مهمترین ویژگی ها و بخش های تشکیلدهندهی شعر موفق می پردازد، بهخصوص تراژدی و شعر حماسی. تراژدی و شعر حماسی، بخش های ساختاریِ مشابهِ زیادی دارند، و حفظ تعادل درون هر بخش تشکیلدهنده، بسیار مهم است. شعر خوب در نظر «ارسطو»، هم به ترکیبی درست از بخش های تشکیلدهنده نیاز دارد و هم باید میان وجه حیرتانگیز و وجه منطقی خود تعادل برقرار کند.
نیاز به تعادل در شعر همچنین در توضیح «ارسطو» در مورد دو مفهوم «مقیاس» و «وحدت» به چشم می خورد. «مقیاس» به وسعت دنیای خلق شده در تراژدی و توانایی آن در ایجاد احساس حیرت و شگفتی در مخاطبین اشاره دارد، اما این «مقیاس» همچنین باید با «احتمالات» و «ضرورت ها» در روایت همخوانی داشته باشد. تراژدی همچنین باید از «وحدت» برخوردار باشد. برای برخورداری از «وحدت»، یک پیرنگ تراژیک نیاز به آغاز، میانه، و پایانی مشخص دارد، و داستان نباید به آنقدر طولانی باشد که مخاطبین نتوانند آن را به خاطر بسپرند.