آشنایی با داستان «تریلر روانشناختی»



«تریلرها» روایت هایی سرشار از تعلیق و هیجان هستند و کاراکترهایی را به تصویر می کشند که ترس، پارانویا، یا عطشی برای انتقام به انگیزه هایشان شکل و جهت می دهد.

تعداد بسیار زیادی از علاقه‌مندان به داستان ها، «تریلرهای روانشناختی» را به خاطر اتمسفر تاریک، پیرنگ تشویش‌آور، و پیچ و خم های شوکه‌کننده‌ی این روایت ها می خوانند و از آن لذت می برند. در این مطلب به ویژگی های اصلی داستان «تریلر روانشناختی»، چگونگی تکاملِ این زیر-ژانر و تبدیل آن به قلمرویی پرفروش در ادبیات، و معرفی گونه های متفاوتی از این نوع داستان ها می پردازیم که می توانید در فهرست های پرفروش‌ترین کتاب ها انتظارشان را داشته باشید—از آثاری کابوس‌وار مانند کتاب «نجواگر» اثر «الکس نورث» گرفته تا روایت هایی سرشار از تعلیقِ روانشناختی مانند کتاب «بیمار خاموش» اثر «الکس میخائلیدس». بنابراین اگر به دنیای تاریک داستان های «تریلر روانشناختی» علاقه دارید، با این مطلب همراه شوید.

 

 

داستان «تریلر روانشناختی» چیست؟

«تریلرها» گونه‌ای متنوع در آثار داستانی هستند که ویژگی های یکسان زیادی با «داستان های معمایی» دارند. همیشه کشمکشی وجود دارد که اغلب از یک جنایت یا رویدادی شک‌برانگیز، مانند ناپدید شدن یک فرد، سرچشمه می گیرد. پیرنگ سپس به سمت حل و فصل این کشمکش پیش می رود. در نتیجه، «تریلرها» روایت هایی سرشار از تعلیق و هیجان هستند و کاراکترهایی را به تصویر می کشند که ترس، پارانویا، یا عطشی برای انتقام به انگیزه هایشان شکل و جهت می دهد.

مخاطبینِ علاقه‌مند به داستان های «تریلر»، زیر-ژانرهای متعدد و گوناگونی را در مقابل خود می بینند. «تریلرهای جنایی» بر ساز و کارهای درونیِ تحقیقاتِ جنایی تمرکز می کنند؛ «تریلرهای قضایی» در دادگاه یا پشت درهای بسته‌ی نهادهای قدرتمند رقم می خورند؛ «تریلرهای ماجرایی» به قهرمانانی می پردازند که در سفری دگرگون‌کننده حضور دارند؛ «تریلرهای جاسوسی» مخاطبین را وارد دنیایی از بازی های خطرناک و مخفی‌کاری های بین‌المللی می کنند.

«تریلرهای روانشناختی» اما یک ویژگی اصلیِ متفاوت دارند که ممکن است در زیر-ژانرهای ذکر شده در بالا نیز به چشم بخورد اما نیروی محرکه‌ی اصلی برای پیش بردن آن ها به حساب نمی آید. چیزی که باعث تمایز «تریلر روانشناختی» می شود، تعهد این گونه از داستان ها به کاوش کردن در گوشه و کنارهای تاریکِ ذهن انسان است. داستان ها در این زیر-ژانر معمولا از نقطه‌نظر یک «راوی غیر قابل اعتماد» یا شخصی با مشکلات روانشناختیِ جدی روایت می شود. «پروتاگونیست ها» و «آنتاگونیست ها» در بسیاری از اوقات تمایلاتی تاریک دارند و دست به خشونت می زنند، و روایت بر تنش ها و کشمکش های درونیِ آن ها تمرکز می کند. در دل هر داستان «تریلر روانشناختی»، معمای اصلی به واسطه‌ی ساز و کارهای درونیِ یک ذهن پریشان نمود می یابد.

 

خواب می بینم در جایی گیر افتاده‌ام. می دانم یکی از راه می رسد. راهِ فراری هست. آن را پیش از این دیدم، اما راهم را نمی توانم پیدا کنم. وقتی او به من می رسد، نمی توانم فریاد بزنم. سعی می کنم. نفسم بند آمده، اما هیچ صدایی نیست؛ همچون آدمی که دارد می میرد و برای زندگی دست و پا می زند. اما باید کاری بکنم. تمام برنامه هایی که داشتم—کلاس عکاسی، کلاس آشپزی، همه چیز—بلاتکلیف شد. خیلی بی مصرفم. به جای این که در حالت واقعی زندگی کنم، فقط نقش آدم زنده را بازی می کنم. باید چیزی پیدا کنم که خیلی دوست دارم. این شرایط را نمی توانم ادامه بدهم. صرفا همسر بودن را دوست ندارم. نمی دانم دیگران چطور این کار را می کنند. هیچی ندارد جز انتظار. انتظار برای بازگشت مردی از سر کار تا بیاید و تو را دوست داشته باشد.—از کتاب «دختری در قطار» اثر «پائولا هاکینز»

 

 

 

 

خاستگاه‌های داستان «تریلر روانشناختی»

خاستگاه ژانر «تریلر» به دوران کهن و متونی همچون کتاب «داستان های هزار و یک شب» برمی گردد؛ این کتاب، مجموعه‌ای از روایت های فولکلورِ خاورمیانه‌ای بود که داستان هایی درباره‌ی قتل های اسرارآمیز، تنش در دربار، و خانه های تسخیر شده را به مخاطبین معرفی کرد. یکی از نخستین پیشگامان در قلمرو تریلرهای ادبی مدرن، کتاب «جاسوس» اثر «جیمز فِنیمور کوپر» (انتشار یافته در سال 1821) است که در آن، مأموری آمریکایی در طول «جنگ انقلاب آمریکا» در خاک بریتانیا به مأموریت می رود.

داستان «تریلر روانشناختی» اما نتیجه‌ی تغییرِ مسیری تاریخی و منحصر به فرد به سوی «خویشتن» و اسرار ذهن انسان بود. اندیشمندانِ «عصر روشنگری» در قرن هفدهم و هجدهم تلاش کردند جامعه را از باور به خرافات دور سازند و به سوی علم، دانش، و شناخت رفتارهای انسان سوق دهند. اما معماهای همیشگی همچنان باقی ماند: چگونه می توانم کسی را کنارم نشسته، واقعا بشناسم؟ چگونه می توانم خودم را واقعا بشناسم؟

 

«نیل» به آرامی حرکت می کرد، اصلا متوجه خطری نبود که تهدیدش می کرد. هر از چند گاهی، لگدی به زمین خاکی می زد و گرد و خاک سفیدی بلند می کرد که بخشی از آن روی کفش های کتانی‌اش جا می انداخت. آن مرد، حالا، با احتیاط بیشتری به تعقیبش ادامه می داد. هر بار هم صدای کشیده شدن کفش های پسرک را به زمین می شنید. آن مرد حتی کوچک‌ترین صدایی هم تولید نمی کرد. بعد از ظهرِ گرمی بود. آفتاب بی‌محابا کلِ روز تابیده بود، اما ساعت دیگر شش شده بود و آسمان، مه‌آلود به نظر می رسید. دمای هوا افتاده و آسمان، هاله‌ای از رنگ طلایی به خودش گرفته بود؛ از آن بعد از ظهرهایی که دلت می خواهد روی ایوان خانه بنشینی و با یک نوشیدنی سرد و دلچسب غروب آفتاب را تماشا کنی، بدون آن که حتی فکر رفتن و آوردن ژاکت به ذهنت خطور کند، تا وقتی که آنقدر دیر و تاریک شود که دیگر ارزش زحمت دادن به خودت را هم نداشته باشد. حتی این زمین بایر هم در پهنای این نور کهربایی، زیبا به نظر می رسید.—از کتاب «نجواگر» اثر «الکس نورث»

 

 

 

 

همزمان با این که فیلسوفان با این موضوعات دشوار دست به گریبان بودند، هنرمندان، شاعران و رمان‌نویس ها نیز به آن علاقه‌مند شدند. در میان آن ها، «ادگار الن پو» حضور داشت—شاعر و نویسنده‌ای که به شکل گسترده به عنوان یکی از پدران بنیان‌گذارِ داستان «تریلر روانشناختی» در نظر گرفته می شود. اشعار و داستان های کوتاه «پو» در اعماقِ هراسِ روانشناختی کاوش می کنند؛ به عنوان نمونه داستان «مغاک و آونگ» درباره‌ی یک زندانیِ بی نام و نشان است که تلاش می کند همزمان با تحملِ شکنجه های هولناکِ نیروهای «تفتیش عقاید اسپانیا»، سلامت روان خود را از دست ندهد.

«پو» که تاریک‌ترین ذهن در میان نویسندگانِ «رمانتیک آمریکایی» بود، از ما دعوت می کند تا هراس ها و اضطراب هایی را تجربه کنیم که در دل داستان هایش کمین کرده‌اند—داستان هایی درباره‌ی اسرار مدفون، نقشه های اهریمنی، انسان هایی با روان زخم‌خورده، و کاراکترهایی زنده به گور شده.

علاوه بر این، پژوهش های روانشناختیِ «زیگموند فروید» در ابتدای قرن بیستم، نقشی مهم را در تثبیت مفهوم «تنش»—که اکنون یکی از ویژگی های اصلی «تریلرهای روانشناختی» به حساب می آید—ایفا کرد. «فروید» اعتقاد داشت مفهوم خویشتن یا «خود»، به سه قلمرو روانشناختی تقسیم می شود که هر کدام، انگیزه ها و نیازهای مختص به خود—و گهگاه در تضاد با یکدیگر—را دارند. ناراحتی یا اضطرابی که تجربه می کنیم، به خاطر تلاش ما برای ایجاد هماهنگی میان این سه قلمرو و نیازهای متفاوتِ آن ها است.

آثاری همچون «تفسیر خواب»، «آسیب شناسی روانی زندگی روزمره»، و «تمدن و ملالت های آن»، نگرش «فروید» در مورد خواسته ها، کشمکش ها، و انگیزه های درون انسان ها را برای مخاطبین به تصویر کشید. این آثار همچنین بستری را برای شکل‌گیریِ بینش های روانشناختیِ ژرف‌تر در داستان های مدرن به وجود آورد—همچون «تریلرهای نوآر» مانند کتاب «پستچی همیشه دو بار زنگ می زند» اثر «جیمز ام. کِین» (1934) یا کتاب «غریبه ها در قطار» اثر «پاتریشا های‌اسمیت» (1950).

 

ابتدا فکر می کردم که دیوانه‌ام. برایم آسان‌تر بود که فکر کنم دیوانه‌ام، تا باور کنم که حقیقت این است. اما من دیوانه نیستم. نیستم. نخستین بار که او را در اتاق درمان دیدم، مطمئن نبودم. چیز آشنایی در او دیدم، اما متفاوت... چشمانش را شناختم. نه از روی رنگش، از روی شکلش. از روی بوی سیگار و ژل پس از اصلاحش، طرز حرف زدنش، ریتم صحبت کردنش. اما نه از روی لحن صدایش که کمی فرق داشت. به همین دلیل مطمئن نبودم. اما دفعه‌ی بعد که همدیگر را دیدیم، فهمیدم خودش است. کلماتی را گفت که دقیقا در خانه گفته بود. آن کلمات مدام در خاطراتم زبانه می کشید: «می خواهم به تو کمک کنم... می خواهم کمکت کنم تا همه چیز را عیان ببینی.» همین که این را شنیدم، چیزی در سرم جرقه زد و پازل ذهنی‌ام کامل شد. خودش بود.—از کتاب «بیمار خاموش» اثر «الکس میخائلیدس»

 

 

 

 

گونه های داستان «تریلر روانشناختی»

«تریلر روانشناختی خانگی» یکی از محبوب‌ترین گونه های این زیر-ژانر است. داستان در محیطی آشنا برای کاراکترها رقم می خورد و آن ها مشغول زندگی روزمره‌ی خود هستند—اما اتفاقی می افتد که همه چیز را دگرگون می کند. کتاب «دختری در قطار» اثر «پائولا هاکینز» و کتاب «دختر گمشده» اثر «گیلین فلین» در زمره‌ی نمونه های محبوب این گونه قرار دارند.

«تریلر روانشناختی تاریک» به واسطه‌ی خلق احساسی از تهدید و هراس در سراسر روایت، خود را از سایر گونه ها متمایز می کند. «آنتاگونیست ها» در این داستان ها اغلب قاتلین سریالی هستند یا افرادی با افکار و رفتارهایی کاملا غیرعادی و البته هراس‌انگیز؛ «پروتاگونیست ها» نیز در بسیاری از اوقات، بازپرسانی از پا افتاده یا افرادی عادی هستند که در وضعیتی خشونت‌آمیز گیر می افتند. کتاب «سکوت بره ها» اثر «توماس هریس»، یکی از نمونه های درخشان در این گونه به شمار می آید.

«تریلر روانشناختی شغلی» در محل کار یا به شکل کلی در محیط های مربوط به شغل افراد رقم می خورد. کاراکترها اغلب ثمره‌ی یک عمر کار خود—و همین‌طور زندگی‌شان—را به خطر می اندازند تا معمایی را حل کنند یا از وضعیتی تهدیدآمیز بگریزند. رمان «بیمار خاموش» اثر «الکس میخائلیدس» یکی از محبوب‌ترین داستان های سال های اخیر در این گونه بوده است.

«تریلر روانشناختی ماورایی» از موضوعات ماوراءطبیعی و غیبی در روایت تشویش‌آور خود استفاده می کند. به عنوان مثال، در کتاب «نجواگر» اثر «الکس نورث»، پدری سوگوار قادر نیست از هراس های عجیبی که همچنان زادگاهش را در تسخیر خود نگه داشته، بگریزد.