«تئاتر ابزورد»: معناباختگی بر روی صحنه



اگرچه شروع «تئاتر ابزورد» اغلب در آثار آوانگارد مربوط به دهه های 1920 و 1930 در نظر گرفته می شود، خاستگاه های آن در حقیقت به مدت ها قبل باز می گردد.

«تئاتر ابزورد» واژه ای است که توسط روزنامه نگار و منتقد ادبی مشهور، «ماریتن اسلین»، در کتابی مربوط به همین موضوع در سال 1962 به وجود آمد. این واژه به گونه ای خاص از نمایشنامه اشاره می کند که اولین بار در دهه های 1950 و 1960 میلادی به محبوبیت رسید و فلسفه ای را روی صحنه آورد که «آلبر کامو» در مقاله ی خود با عنوان «اسطوره سیزیف» به آن پرداخته بود. کامو در این اثر جریان ساز، زندگی انسان را در اساس بی معنا می خواند و استدلال می کند که انسان مجبور شده این واقعیت اجتناب ناپذیر را بپذیرد که توضیحی منطقی و کاملا متقاعدکننده درباره ی جهان هستی، از دسترس او خارج است؛ به همین خاطر، جهان را باید در نهایت «ابزورد» یا «معناباخته» در نظر گرفت.

اسلین، واژه ی «تئاتر ابزورد» را صرفا ابزاری برای توجه بیشتر به برخی از ویژگی های اساسی مشخص در آثار طیفی از نمایشنامه نویسان در نظر می گرفت. نمایشنامه نویسانی که تحت لوای تئاتر ابزورد قرار می گیرند، تلاش می کنند تا شگفتی ها، اضطراب ها و آشفتگی های خود را در مواجهه با جهانی غیر قابل توضیح به مخاطبین منتقل کنند. طبق نظر مارتین اسلین، چهره های تعریف کننده ی این جنبش، «اوژن یونسکو»، «ساموئل بکت»، «ژان ژنه»، «آرتور آداموف» و «هارولد پینتر» هستند، اگرچه این نویسندگان همیشه با برچسب «تئاتر ابزورد» راحت نبودند و گاهی اوقات، «آنتی تئاتر» یا «تئاتر نو» را ترجیح می دانند. 

اگرچه شروع «تئاتر ابزورد» اغلب در آثار آوانگارد مربوط به دهه های 1920 و 1930 در نظر گرفته می شود، خاستگاه های آن در حقیقت به مدت ها قبل باز می گردد. عناصر ابزورد اولین بار، اندکی پس از رونق نمایشنامه های یونانی به چشم خوردند. نمایشنامه های اخلاقی مروبط به قرون وسطی را می توان از نیاکان «تئاتر ابزورد» در نظر گرفت؛ این آثار، شخصیت هایی را به تصویر می کشند که نماینده ی همه ی انسان ها هستند و گاهی اوقات با مشکلاتی اگزیستانسیال مواجه می شوند. این سنت به نمایشنامه های تمثیلیِ باروک در دوره ی الیزابت نیز راه یافت و نویسندگان این دوره، جهان را از طریق کهن الگوهای اسطوره ای ترسیم می کردند.

در طول قرن نوزدهم، عناصر ابزورد را می توان در آثاری مشخص از «هنریک ایبسن» و «آگوست استریندبرگ» مشاهده کرد. همچنین، رگه هایی از «تئاتر ابزورد» در رمان های رویاگونه ی «جیمز جویس» و «فرانتس کافکا» نیز به چشم می خورد؛ این دو نویسنده، از طریق کاوش در ناخودآگاه خودشان و اهمیت جهانی و جمعیِ وسواس های فکری خود، کهن الگوهایی نوین را خلق کردند. فیلم های صامت و کمدی، و همینطور سنت شوخی های کلامی در فیلم های صدادار اولیه ی «لورل و هاردی»، «دبلیو. سی. فیلدز» و «برادران مارکس» نیز در شکل گیری «تئاتر ابزورد» نقش داشتند. اما تولد حقیقی این جنبش جدید، پس از فاجعه ای جهانی رخ داد.

جنگ جهانی دوم، عاملی بود که در نهایت، به «تئاتر ابزورد» زندگی بخشید. ماهیت جهانی این جنگ و در نتیجه ی آن، اضطراب زندگی زیر سایه ی تهدید بمب های هسته ای، شکنندگی ذاتی زندگی انسان را در مرکز توجه قرار داد. دیگر فقط اندیشمندان و علاقه مندان به مسائل انتزاعی نبودند که به معناباختگی فکر می کردند و این تجربه، به بخشی از زندگی روزمره ی هر فرد تبدیل شد. در این دوره، اتفاقی مهم رخ داد. نویسنده ی فرانسوی، «آنتونن آرتو»، واقع گرایی در تئاتر را پس زد و خواستار بازگشت اسطوره و جادو، و به تصویر کشیدن عمیق ترین مشکلات در ذهن انسان ها شد. او تئاتری را طلب کرد که قادر به ساختن کهن الگوهای جمعی و اسطوره شناسی مدرن بود.

آرتو تأکید می کرد که ادامه ی استفاده از قالب ها و استانداردهای هنری سنتی دیگر ممکن نیست چرا که این قالب ها، دیگر مجاب کننده نیستند و اعتبار خود را از دست داده اند. «تئاتر ابزورد» دقیقا همان نوع جدید از تئاتر است که آرتو رویایش را در سر می پروراند. آثار ابزورد آشکارا در مقابل تئاتر سنتی قرار گرفتند و سوررئال، غیرمنطقی و بدون پیرنگ (طرح داستانی) بودند، و دیالوگ ها نیز در این آثار اغلب کاملا بی معنی به نظر می رسیدند.

 

 

شناخته شده ترین، و جنجال برانگیزترین نمایشنامه ی ابزورد، «در انتظار گودو» اثر «ساموئل بکت» است. شخصیت های این نمایشنامه، کاریکاتورهایی عجیب هستند که در انتقال ساده ترین مفاهیم به یکدیگر مشکل دارند. زبان این شخصیت ها اغلب مضحک و بیهوده است و نمایشنامه با پیروی از الگویی دایره وار، انگار همان جایی به پایان می رسد که شروع شده بود، بدون این که تغییری اتفاق افتاده باشد. برخی از منتقدین، این نکته را ضعف اساسی «در انتظار گودو» می دانند و آن را متنی بی معنی در نظر می گیرند که ادای یک نمایشنامه را درمی آورد!

حامیان این نمایشنامه، از طرف دیگر، آن را تمثیلی دقیق از زندگی بشر در نظر می گیرند که در آن، «چیزها هرچه بیشتر تغییر می کنند، بیشتر بدون تغییر باقی می مانند.» آن ها استدلال می کنند که تغییر، تنها یک توهم است. هنرپیشه ی معروف، «رابرت مورلی» در سال 1955 پیش بینی کرد که موفقیت «در انتظار گودو» به معنی پایان تئاتری بود که در آن زمان شناخته می شد. نسل مورلی، روی چندان خوشی به این پیش بینی نشان ندادند اما نسل جوان تر، با آغوش باز آن را پذیرفتند. آن ها آماده ی چیزی جدید بودند—چیزی که از الگوهای کهنه فراتر برود و درک پیچیده ی آن ها از هستی را بازتاب دهد.

در حالی که تئاتر سنتی تلاش می کند تا تصویری واقع گرایانه را از زندگی ارائه کند، هدف «تئاتر ابزورد»، ساخت چشم اندازی اسطوره شناسانه، کهن الگویی، تمثیلی و نزدیک به قلمروی رویاها است. نقطه ی کانونی این رویاها اغلب، سرگشتگی و آشفتگی ذاتی انسان است که از عدم وجود پاسخ به پایه ای ترین سوالات هستی گرایانه ناشی می شود: چرا زنده ایم، چرا باید بمیریم، چرا بی عدالتی و رنج وجود دارد. 

«تئاتر ابزورد» از یک منظر تلاش می کند تا رابطه ی درونی انسان با جهان هستی را از نو شکل دهد. «یان کولیک»، روزنامه نگار و منتقد ادبی اهل جمهوری چک می نویسد: 

تئاتر ابزورد را می توان تلاشی برای بازیابی اهمیت اسطوره ها و آیین ها در عصر حاضر دانست، آن هم به واسطه ی آگاه کردن انسان از واقعیت های پایدار زندگی اش، و احیای حس گمشده ی حیرت و رنج همیشگی در او. تئاتر ابزورد امید دارد تا از طریق وارد کردن شوک به انسان و خارج ساختن او از هستیِ ناکارآمد، ماشینی و عشرت طلبانه ی خود، به این هدف دست یابد.

یکی از مهم ترین جنبه های نمایشنامه های ابزورد، بی اعتمادی به زبان به عنوان ابزاری برای برقراری ارتباط است. کولیک در این باره توضیح می دهد: 

کلمات نمی توانستند ماهیت تجارب انسانی را بیان کنند و به ورای سطح آن دست یابند. تئاتر ابزورد، به شکلی همه جانبه به زبان یورش می برد و آن را ابزاری بسیار غیرقابل اتکا و ناکارآمد برای برقراری ارتباط نشان می دهد. نمایشنامه ی ابزورد، از صحبت های متعارف، کلیشه ها و تکیه کلام ها استفاده می کند و آن ها را تغییر می دهد و یا به سخره می گیرد. تئاتر ابزورد از طریق به سخره گرفتن مکالمات متعارف و رایج، تلاش می کند تا مخاطبین را از امکان فراتر رفتن از چارچوب های شناخته شده ی کلام، و برقراری ارتباطی اصیل تر آگاه کند.

نمایشنامه ی ابزورد، منطق را واژگون می کند و از اتفاقات غیرمنتظره و غیرممکن لذت می برد. طبق گفته های «زیگموند فروید»، وقتی قادریم از حصار منطق رها شویم، احساسی از آزادی به وجود می آید که می توانیم از آن لذت ببریم. 

اما این تئاتر جدید شگفت انگیز، و این جنبشی که برخی از هیجان انگیزترین و بدیع ترین آثار نمایشی قرن بیستم به وجود آورد، چه ثمراتی در پی داشته است؟ شاید بتوان گفت که تئاتر ابزورد، محصول زمانه ای مشخص بوده و به خاطر این که آن دوره اکنون گذشته، تئاتر ابزورد نیز به همراه آن منقرض شده است. اما «مارتین اسلین» کاملا با چنین گفته ای مخالف است:

هر جنبش یا سبک هنری در زمانی خاص، در مرکز توجهات قرار داشته است. اگر این جنبش چیزی بیش از آن نباشد، هیچ اثری از آن باقی نخواهد ماند، اما اگر محتوایی اصیل داشته و به گسترش درک انسان کمک کرده باشد، اگر شیوه های جدید برای بیان خلق کرده باشد، اگر قلمروهایی نوین از تجربه را گشوده باشد، به جزئی از جریان توسعه ی فرهنگی تبدیل خواهد شد. و این اتفاقی است که برای تئاتر ابزورد رخ داد.

«ادوارد آلبی»، نمایشنامه نویس مشهور آمریکایی، در مقاله ای برای نیویورک تایمز به نام «کدام تئاتر، ابزورد است؟»، می نویسد:

درست به همان شکلی که نقاشی های هنرمندان امپرسیونیست، واکنش ما به رنگ و فرم را برای همیشه تغییر داد، نمایشنامه نویسان تئاتر ابزورد، باعث بروز تغییری همیشگی در واکنش ما به تئاتر شدند.

 

در این بخش از مقاله، برخی از مهمترین نمایشنامه های تئاتر ابزورد را با هم مرور می کنیم:

 

«دوزخ» اثر ژان پل سارتر

سارتر به همراه «آلبر کامو» و «ژان آنویی»، از طریق نمایشنامه های اگزیستانسیال منحصر به فرد خود، دوره ی پس از جنگ را تعریف کردند. این نمایشنامه، حسی از کلاستروفوبیا (ترس از فضای تنگ) و معناباختگی را در حالی در مخاطبین خود به وجود می آورد که سه شخصیت اصلی داستان، در اتاق انتظار برزخ، به نتیجه ای تکان دهنده می رسند: «دوزخ یعنی دیگران».

من بدجنس هستم: این به اون معنیه که برای بقا به زجر کشیدن دیگران نیاز دارم. یه شعله. یه شعله تو قلبشون. وقتی تنها هستم، منقرض شده ام.

 


 

«در انتظار گودو» اثر ساموئل بکت

ساموئل بکت بدون تردید، پدر تئاتر ابزورد است. دوران حرفه ای پربار بکت به عنوان نمایشنامه نویس و رمان نویس، جایگاه او را به عنوان یکی از برجسته ترین چهره های این ژانر به تثبیت رساند. این نویسنده همچنین به محبوب شدن نگرشِ اغلب چالش برانگیزِ جنبش ابزورد، کمک های زیادی کرد. کتاب «در انتظار گودو»، به دو ولگرد با نام های ولادیمیر و استراگون می پردازد که در انتظار شخصیتی اسرارآمیز به نام گودو هستند و زمان را با گفت و گوهایی سرشار از شوخی های هوشمندانه و ظرافت های کلامی می گذرانند.

نکند موقعی که خواب بودم دیگران رنج می کشیدند؟ نکند الان هم خواب باشم؟ فردا، وقتی که بیدار شدم، یا فکر کردم که بیدار شدم، در مورد امروز چی بگم؟ این که با دوستم استراگون، این جا، تا سر شب، منتظر گودو بودیم، این که پوتزو، با باربرش از این جا رد شد و با ما صحبت کرد؟ احتمالاً، ولی توی همه  ی این ها چه حقیقتی وجود دارد؟

 


 

«بیدرمن و آتش افروزان» اثر ماکس فریش

ماکس فریش، یکی از برجسته ترین صداهای آلمانی‌زبان در تئاتر ابزورد بود و از نمایشنامه هایش برای نشان دادن شرارت های انسان در امور روزمره استفاده می کرد. کتاب «بیدرمن و آتش افروزان» داستان مردی است که باید با افرادی مواجه شود که با دوز و کلک وارد خانه ی افراد مختلف می شوند و خانه ها را به آتش می کشند. این نمایشنامه در زمان ظهور فاشیسم و نازیسم نوشته شد و پلیدی های روح انسان در جای جای دیالوگ های گاها طنزآمیز آن به چشم می خورد.

شوخی به عنوان بهترین استتار در درجه ی سوم اهمیت قرار دارد. در درجه ی دوم، احساسات است: مثل همین داستان های زپ از دوران کودکی اش در میان کارگران کوره زغال، پرورشگاه و سیرک. بهترین و مطمئن ترین نوع استتار اما به نظر من همیشه بیان حقیقت عریان است و عجیب این که کسی باورش نمی شود.


 

«بالکن» اثر ژان ژنه

این نمایشنامه از ژنه، سفری دانته‌وار به اعماق قدرت، و تأثیر سازنده و مخرب آن بر زندگی انسان ها است. داستان در فاحشه خانه ای در زمان شورشی انقلابی می گذرد و بر بی معنایی جایگاه های اجتماعی تأکید می کند. این فاحشه خانه به جای این که مکانی برای لذت های جنسی باشد، به مرکزی برای لذت طلبانه ترین دغدغه ی جامعه تبدیل می شود: اعمال قدرت بر دیگران.

اگر مثل آنطرفی ها رفتار کنیم، خودمان آنطرفی هستیم. به جای تغییر جهان، تنها چیزی که به دست خواهیم آورد، بازتابی از جهانی است که می خواهیم نابودش کنیم.

 


 

«کرگدن» اثر اوژن یونسکو

تئاتر ابزورد به شکلی مکرر به فشارهای جامعه بر افراد پرداخته است. یونسکو در این اثر با پرداختن به نگرش فاشیستی و کمونیستی که در اواسط قرن بیستم بر اروپا سایه افکنده بود، آشوبی را به تصویر می کشد که پس از تبدیل ساکنین شهری کوچک به کرگدن، به وقوع می پیوندد. تنها یک نفر در این آشوب وجود دارد که تلاش می کند به سرنوشت دیگران دچار نشود، در حالی که سایر افراد، در جلوی چشمانش، تغییر شکل می دهند.

گوش کن ژان. من هیچ تفریحی ندارم. آدم تو این شهر دلش سر می رود. من برای کاری که دارم ساخته نشده ام... هر روز اداره، هشت ساعت تمام و فقط سه هفته تعطیل تابستان! شنبه عصر دیگر آنقدر خسته ام که آخر می فهمی؛ برای یک خرده تفریح... من یکی برای این ساخته نشده ام. نه. من برای این زندگی ساخته نشده ام.

 


 

«بالابر غذا» اثر هارولد پینتر

هارولد پینتر، یکی از تحسین شده ترین نمایشنامه نویسان در «ادبیات انگلیس» به حساب می آید و نمایشنامه ی «بالابر غذا»، پرداخت شگفت انگیز او به تئاتر ابزورد است. این اثر درباره دو قاتلی است که در زیزمینی تنگ و تاریک، منتظر هدف بعدی خود هستند. اما تنش زمانی میان شخصیت ها بالا می رود که یک بالابر غذا، مأموریت آن ها را مختل می کند.

ما نتونستیم با تاریکی اون زیرزمین نمور کنار بیایم. ما برای خوشحال بودن از داشتن اون اتاق گرم و امن، همیشه از سرما و نا امنی حرف زدیم. ما توی اون اتاق، با ترس از تاریکی، روشنایی رو نابود کردیم.

 


 

«چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد» اثر ادوارد آلبی 

پرداخت آمریکایی و منحصر به فرد آلبی به تئاتر ابزورد، شاید به اندازه ی سایر آثار ذکر شده، غیر منطقی و عجیب نباشد اما از تکنیک های دیالوگ نویسیِ «ساموئل بکت» برای به تصویر کشیدن رابطه ی پر مشکل یک استاد دانشگاه با همسرش استفاده می کند. زن و شوهری با نام های جورج و مارتا، زوجی جوان را به خانه ی خود دعوت می کنند که نتیجه اش می شود تنازع میان نسل ها و آشکار شدن اسراری رنج آور.

مارتا: همین طور که این چیزها ادامه داشت... نمی دونم چرا این کار رو کردم... یه جفت دستکش بوکس دستم کردم... می دونین بدون این که نخش رو ببندم... یواشکی رفتم پشت سر جورج، البته فقط می خواستم شوخی کنم و داد زدم: «آهای جورج» و درست همون لحظه مشت راستم رو ول کردم طرفش... فقط می خواستم شوخی کنم، می فهمین که؟