کتاب دختری که رهایش کردی

The Girl You Left Behind
کد کتاب : 961
مترجم :
شابک : 978-600-784-582-0
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 472
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 160
زودترین زمان ارسال : 9 اردیبهشت

دختری که رهایش کردی
The Girl You Left Behind
کد کتاب : 2652
مترجم :
شابک : 978-6007436653
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 464
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 7
زودترین زمان ارسال : 9 اردیبهشت

دختری که ترکش کردی
The Girl You Left Behind
کد کتاب : 3500
مترجم :
شابک : 9786005744491
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 384
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 9 اردیبهشت

دختری که رهایش کردی
The Girl You Left Behind
کد کتاب : 54531
مترجم :
شابک : 978-6226644617
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 463
سال انتشار شمسی : 1399
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 9 اردیبهشت

دختری که رهایش کردی
The Girl You Left Behind
کد کتاب : 64875
مترجم :
شابک : 978-6007159699
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 464
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : ---

دختری که رهایش کردی
The Girl You Left Behind
  • 188,000 تومان
  • تمام شد ، اما میاریمش 😏
  • انتشارات: آتیسا آتیسا
    نویسنده:
کد کتاب : 92567
مترجم :
شابک : 978-6008951049
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 440
سال انتشار شمسی : 1400
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : ---

دختری که رهایش کردی
The Girl You Left Behind
کد کتاب : 2651
مترجم :
شابک : 978-9645477545
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 560
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 4
زودترین زمان ارسال : ---

دختری که رهایش کردی
The Girl You Left Behind
کد کتاب : 18836
مترجم :
شابک : 978-9644531309
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 480
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2012
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب دختری که رهایش کردی اثر جوجو مویز

کتاب دختری که رهایش کردی، رمانی عاشقانه نوشته ی جوجو مویز است که نخستین بار در سال 2012 به چاپ رسید. هنرمندی به نام ادوارد در سال 1916 و در کشور فرانسه، همسر خود، سوفی را ترک می کند و به جبهه های جنگ می رود. شهر کوچک آن ها در اواسط جنگ جهانی اول به دست آلمان ها می افتد و تصویر چهره ی سوفی که ادوارد آن را کشیده، توجه یکی از فرماندهان آلمانی را به خود جلب می کند. سوفی که خود را در مخمصه ای بزرگ می بیند، حاضر است همه چیز خود—خانواده، آبرو و حتی زندگی اش—را به خطر بیاندازد تا دوباره همسرش را ملاقات کند. حدود صد سال بعد، مردی اندکی قبل از مرگ ناگهانی اش، تصویر چهره ی سوفی را به همسر خود، لیو هالستون می دهد. به شکلی اتفاقی، ارزش حقیقی این نقاشی مشخص می شود و منازعه ای بر سر این که چه کسی صاحب برحق این نقاشی است، شکل می گیرد. در جریان این منازعه، تمامی عقاید و باورهای لیو به چالش کشیده می شوند.

کتاب دختری که رهایش کردی


ویژگی های کتاب دختری که رهایش کردی

جزو پرفروش ترین کتاب ها و رمان های ایران

جوجو مویز
جوجو مویز، زاده ی ۴ اوت سال ۱۹۶۹ در لندن، انگلستان، روزنامه نگاری انگلیسی بوده و از سال ۲۰۰۲ به نوشتن رمان های عاشقانه مشغول است. او یکی از تنها چند نویسنده ای است که برای دو بار برنده ی جایزه ی سال رمان عاشقانه (Romantic Novel of the Year Award) توسط انجمن نویسندگان رمان های عاشقانه (Romantic Novelists Association) گردیده و آثارش به یازده زبان مختلف دنیا ترجمه شده اند.
نکوداشت های کتاب دختری که رهایش کردی
Vibrant and gripping.
سرزنده و جذاب.
People Magazine

A strong, provocative, satisfying fiction.
داستانی قدرتمند، احساس برانگیز و رضایت بخش.
Washington Post Washington Post

Captivating and bittersweet.
مسحورکننده و تلخ و شیرین.
Publishers Weekly Publishers Weekly

قسمت هایی از کتاب دختری که رهایش کردی (لذت متن)
می دونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشت می سپری؟ یه جورایی بهت خوشامد می گه. دیگه نه دردی هست، نه ترسی و نه اشتیاق و آرزویی. مرگ، امید بود که داشت با این تسکین به وجود می اومد. به زودی می توانستم ادوارد رو ببینم. ما تو اون دنیا به هم می رسیدیم، چون مطمئن بودم که خدا مهربونه، خدا هرگز اون قدری بی رحم نیست که ما رو از تسکین تو اون دنیا محروم کنه.

اینکه انسان بتواند مایحتاج زندگانی خود را از طریق انجام کاری که دوست دارد کسب کند، یکی از بزرگترین موهبت های زندگانی است.

ترس از سرنوشت مادر این بچه با ترس از سرنوشت شوهرم، یکی شده بود. انگار تو گردابی از نگرانی و خستگی گیر افتاده بودم. خبرهای کمی به شهر می رسید. تقریبا هیچ خبری از شهرمون به جایی نمی رفت. جایی خیلی دورتر از اینجا ممکن بود شوهرم سخت بیمار باشه، گرسنه مونده باشه و یا سخت کتک خورده باشه.