کتاب پشت صحنه

Ashenden: Or the British Agent
کد کتاب : 1959
مترجم :
شابک : 978-964-321-308-4
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 280
سال انتشار شمسی : 1392
سال انتشار میلادی : 1928
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 18 اردیبهشت

ویلیام سامرست موآم از پرفروش ترین نویسندگان انگلیس

معرفی کتاب پشت صحنه اثر ویلیام سامرست موآم

کتاب پشت صحنه، اثری نوشته ی ویلیام سامرست موآم است که اولین بار در سال 1928 انتشار یافت. داستان این کتاب بر اساس تجارب موآم در سازمان اطلاعات بریتانیا در خلال جنگ جهانی اول به وجود آمده است. جان اشندن، یکی از جاسوسان سازمان اطلاعات بریتانیا است که ابتدا به ژنو و سپس به ایتالیا فرستاده می شود. ویلیام سامرست موآم به جای روایتی واحد و رمان گونه، داستان هایی مستقل و در عین حال به هم مرتبط را در هر فصل گنجانده که در هر کدام از آن ها، شخصیت های متفاوت و متعددی به چشم می خورند. همه ی افرادی که در طول سفرهای اشندن با او آشنا می شوند، دلیل مختص به خود را برای حضور در بازی جاسوسی دارند و هر کدام، بسیار پیچیده تر از چیزی هستند که در ابتدا نشان می دهند.

کتاب پشت صحنه

ویلیام سامرست موآم
ویلیام سامرست موآم، زاده ی 25 ژانویه ی 1874 و درگذشته ی 16 دسامبر 1965، نویسنده ی داستان کوتاه، نمایشنامه نویس و رمان نویس انگلیسی بود. او به دفعات در دهه ی 1930 نام خود را به عنوان پردرآمدترین نویسنده مطرح کرده است. موآم پس از درگذشت والدینش در سن ده سالگی، توسط عموی نه چندان خوش اخلاق خود بزرگ شد. او که دوست نداشت مانند سایر اعضای خانواده، وکیل شود، حرفه ی پزشکی را برای خود برگزید اما اولین رمانش، چنان موفقیتی برایش به ارمغان آورد که بی درنگ پزشکی را رها کرد تا به نویسنده ای تمام وقت تبدیل ...
نکوداشت های کتاب پشت صحنه
It contains the most expert stories of espionage ever written.
این اثر دربردارنده ی استادانه ترین داستان های جاسوسی تاریخ است.
Barnes & Noble

A collection of stories that reflects the brutality of espionage, as well as its absurdity.
مجموعه از داستان ها که بی رحمی جاسوسی، و همچنین بی معنایی آن را بازتاب می دهد.
Goodreads

A fascinating book.
کتابی شگفت انگیز.
Amazon Amazon

قسمت هایی از کتاب پشت صحنه (لذت متن)
آقای هرینگتون آدم اعصاب خردکنی بود. کارهایش اوقات اشندن را تلخ می کرد و خونش را به جوش می آورد. اما اشندن از او بدش نمی آمد. خودشیفتگی آقای هرینگتون حد و مرز نداشت اما آنقدر صادقانه بود که آدم نمی توانست از او دلگیر شود؛ غرورش آنقدر کودکانه بود که فقط می توانستی به آن لبخند بزنی.

تمام آدم های عاقل می دانند که غرور، مخرب ترین، جهانی ترین و تخریب ناپذیرترین احساسی است که بر قلب افراد سایه می افکند، و تنها غرور است که آن ها را وادار می کند تا قدرتش را انکار کنند. غرور، جانگدازتر از عشق است.

نگران آغاز یا انتهای ماجرا بود، یا شاید، اتفاقی در میانه ی آن. اما تقریبا هیچ شانسی نداشت برای این که بفهمد کارهای خودش، به چه سرانجامی خواهند رسید.