کتاب پروست علیه زوال

Proust contre la déchéance
درس گفتارهایی در ارودگاه گریزویچ
کد کتاب : 88752
مترجم : شبنم نیک رفعت
شابک : 978-6007289983
قطع : پالتویی
تعداد صفحه : 144
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 1948
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب پروست علیه زوال اثر یوزف چاپسکی

بین سال‌های 1940 و 1941 در گولاگ گریازوفک(چهارصد کیلومتری شمال مسکو)، گروهی از افسران لهستانی بازداشت شده راهی کاملا غیرمعمول و بسیار موثر برای مقاومت در برابر نابودی اخلاقی و فکری در دوران اسارت پیدا کردند. آنها پس از ساعت ها کار در سرمای وحشیانه زمستان شوروی در اتاقی جمع می‌شدند و درباره‌ی موضوعاتی که با آن آشنا هستند صحبت می کنند. از تاریخ، کوهنوردی تا معماری. یوزف چاپسکی، نقاش و نویسنده لهستانی، در مورد نقاشی فرانسوی و نقاشی لهستانی و همچنین ادبیات فرانسه صحبت می کند. و مهمتر از همه، درباره‌ی پروست. این اثر که اتحاد جماهیر شوروی آن را به عنوان نمونه‌ای از ادبیات منحط بورژوازی قرار داه بود، نه تنها نمایشی از قدرت حافظه و یک مدل بسیار منحصر به فرد از مقاومت است، بلکه بسیار خواندنی است.

کتاب پروست علیه زوال

قسمت هایی از کتاب پروست علیه زوال (لذت متن)
هنوز هم تصویر رفقایم پیش چشمم زنده است: خسته و کوفته بعد کار در سرمایی که به منفی ۴۵ درجه هم می رسید، کیپ تا کیپ نشسته زیر قاب عکس هایی از مارکس و انگلس و لنین، گوش و هوششان متوجه سخنرانی هایی که موضوعاتشان بسیار دور بود از واقعیت زندگی آن روزهایمان. در آن روزها نقش خیال پروست همدم من بود؛ می دیدمش نشسته در آن اتاق دم کرده ی محصور با دیوارهای چوب پنبه ای، که بی بروبرگرد جا می خورد و حتی شاید احساساتی می شد اگر می شنید بیست سال بعد مرگش اسرای لهستانی، بعد از یک روز تمام سرکردن در برف و سرمایی که اغلب به منفی ۴۰ درجه هم می رسید، سراپا گوش بودند برای داستان دوشس دو گرمانت، مرگ برگوت یا هرآن چه می توانستم از جهان فکری پروست به یاد بیاورم. کیف و خوشی سهیم شدن در فعالیتی فکری که بر ما مسجل می کرد هنوز توانایی اندیشیدن و واکنش نشان دادن به مسائل ذهنی را داریم ــــــ مسائلی که ازقضا هیچ دخلی به واقعیت آن روزهایمان نداشت حس و حال دلپذیری می داد به اوقاتی که در غذاخوری آن صومعه ی متروک سپری می شد؛ آن عجیب ترین کلاس درس عالم، احیاگر دنیایی که می پنداشتیم تا ابد از دست رفته است. نمی فهمیدیم چرا فقط ما، چهارصد افسر و سرباز، جان به در برده بودیم، از میان آن همه آدم، پانزده هزار رفیق همرزمی که جایی پشت مدار قطبی، در اقصای سیبری، ناپدید شدند بی هیچ رد و نشانی. ته آن ماتمکده، لحظاتی که به همدمی خاطراتم از پروست، دولاکروآ، و دگا گذشت، در خیالم خوش ترین ساعات عمر است.