رمان گور به گور، تشریح نفس گیر ویلیام فاکنر است از داستان حماسه گونه و سفر ادیسه وار بوندرن ها که برای به خاک سپاری همسر و مادر خانواده، آدی، مسیری طولانی را طی می کنند. داستان کتاب که به نوبت، توسط تک تک اعضای خانواده[حتی خود آدی]روایت می شود، سبک های متنوعی داشته و از کمدی سیاه تا تراژدی را دربردارد. رمان گور به گور در 59 بخش و توسط 15 شخصیت به مخاطب ارائه شده و داستان مرگ آدی بوندرن و خانواده ی فقیر و روستایی اش را بازگو می کند. بوندرن ها تصمیم دارند تا به وصیت آدی عمل کرده و او را در زادگاهش، جفرسون واقع در می سی سی پی، دفن کنند. در آغاز داستان، آدی زنده اما بسیار مریض و ناخوش احوال است. همه از جمله خود آدی، مرگ را قریب الوقوع دانسته و او با نشستن بر لب پنجره، مراحل ساخت تابوتش را به دست فرزند ارشد خود، کش، به نظاره می نشیند، در حالی که همسرش مانند اغلب اوقات در ایوان وقت گذرانده و دخترش دویی دل، به باد زدن و خنک کردن او مشغول است. شب پس از مرگ آدی، باد و بارانی سخت و شدید درگرفته و بالا آمدن سطح رودخانه ها، پل های منتهی به جفرسون، محل به خاک سپاری مادر خانواده و مقصد بوندرن ها، را خراب می کند.
کتاب گور به گور
ویلیام کاتبرت فالکنر زاده ی ۱۸۹۷ و درگذشته ی ۱۹۶۲، رمان نویس آمریکایی و برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات بود. فاکنر در سبک های گوناگون شامل رمان، داستان کوتاه، نمایشنامه، شعر و مقاله صاحب اثر است.فاکنر در نیو آلبانی، می سی سی پی به دنیا آمد. در ۱۹۰۲ خانواده اش به آکسفورد، مرکز دانشگاهی می سی سی پی، نقل مکان کرد. به دلیل وزن کم و قد کوتاه در ارتش ایالات متحده پذیرفته نشد ولی به عنوان دانشجوی دانشگاه افسری در یگان پرواز سلطنتی در تورنتوی کانادا نام نویسی کرد و در ۲ دسامبر ۱۹۱۸ به عنوان افتخاری ستوان...
The influence of William Faulkner’s immersive tale can be felt to this day.
تأثیر شگرف داستان جامع و چندوجهی ویلیام فاکنر، تا همین امروز محسوس است.
Guardian
He is the greatest artist the South has produced.
فاکنر، بزرگترین هنرمند برخاسته از جنوب است.
LA Times
قسمت هایی از کتاب گور به گور (لذت متن)
خیال می کردم مرگ پدیده ای است مربوط به بدن آدم، حالا می فهمم که فقط یکی از احوال روحی آدم است.
من این را قبلا هم تو زن ها دیده ام. دیده ام آدم هایی را از اتاق بیرون می کنند که با محبت و دلسوزی آمده اند سراغ شان، آمده اند کمک شان کنند، آن وقت به یک جانور بی قابلیتی می چسبند که هیچ وقت برایشان چیزی به جز یابوی بارکش نبوده اند.
مغز آدمیزاد عین ماشین است. زیاد نمی شود با آن ور رفت. بهترین صورتش این است که یک نواخت کار کند، هر روز، کار همان روز را بکند، هیچ قسمتی از آن، بیش از اندازه ی لازم کار نکند.