نگاهی به شخصیت های زن قدرتمند در آثار داستانی



دو نیرو در دنیا وجود دارد؛ یکی شمشیر است و دیگری قلم. نیروی سومی نیز هست که از آن دو قدرتمندتر است: نیروی زنان.

«دو نیرو در دنیا وجود دارد؛ یکی شمشیر است و دیگری قلم. نیروی سومی نیز هست که از آن دو قدرتمندتر است: نیروی زنان.» «ملاله یوسف زی» در کتاب جریان ساز خود، «من ملاله هستم»، این جملات را به گوش جهان رساند. یوسف زی این بیانیه ی قدرتمند را پس از تیر خوردن از نیروهای طالبان در راه بازگشت از مدرسه به خانه نوشت؛ در جایی که دخترها از حق تحصیل محروم شده بودند. 

در حقیقت، بسیاری از کتاب هایی که الهام بخش، آموزنده و شکل دهنده ی جهان ما هستند، اغلب زنانی مانند ملاله را به تصویر می کشند؛ زنانی که داستانی منحصر به فرد برای افزودن به میراث انسان دارند و وجودشان، به ما در شناخت بهتر خودمان کمک می کند. در طول تاریخ، شخصیت های زن معروف در ادبیات، نقش مهمی را در داستان سرایی ایفا کرده اند و برخی از به یاد ماندنی ترین صحنه های ادبی را رقم زده اند. در ادامه، با شخصیت های زن شناخته شده ای آشنا می شویم که در دنیای ادبیات داستانی، نمادی از عمق و پیچیدگی قدرت زنان بوده اند.

 

 

الیزابت بنت، کتاب «غرور و تعصب»

 

تعداد آدم هایی که من واقعاً دوستشان دارم، زیاد نیست، تعداد کسانی که نظر خوبی درباره شان دارم، از آن هم کمتر است. من هرچه بیشتر دنیا را می شناسم، از آن ناراضی تر می شوم. هر روز که می گذرد بیشتر معتقد می شوم که آدم ها شخصیت ناپایداری دارند و نمی شود روی ظواهر لیاقت یا فهم و شعورشان حساب کرد...

 

الیزابت، شخصیتی جسور، بی باک، قوی و وفادار است. ویژگی های دوست داشتنی در الیزابت بنت، یکی از شناخته شده ترین شخصیت های زن «جین آستین»، به هیچ وجه کم تعداد نیستند. «لیزی» در رمان «غرور و تعصب» همیشه از خانواده اش دفاع می کند و مهم تر از آن، همیشه برای خوشبختی خود سخت می جنگد. وسوسه ی ثروت و جایگاه اجتماعی، و همینطور ترس از دیگران، به مانعی بر سر راه الیزابت برای رسیدن به خواسته هایش تبدیل نمی شوند. 

 


 

بئاتریس، کتاب «هیاهوی بسیار برای هیچ»

 

صدای واق واق سگم برای یک کلاغ را به شنیدن قسم های مردی که می گوید دوستم دارد، ترجیح می دهم.

 

این نمایشنامه ی کمدی، برخی از هوشمندانه ترین و سرگرم کننده ترین شوخی های «ویلیام شکسپیر» را در خود جای داده که بسیاری از آن ها، از زبان بئاتریس روایت می شوند. او و بندیکت در ابتدای نمایشنامه، جر و بحث های طوفانی و اغلب بی رحمانه ای با هم دارند، اما در پایان، دوستانشان موفق می شوند این دو دشمن سابق را به هم علاقه مند کنند. بئاتریس، شخصیتی جذاب و به یاد ماندنی است اما نه فقط به خاطر هوش، اراده و شجاعت خود، بلکه به این خاطر که خود را اسیر افرادی نمی کند که این ویژگی ها را به عنوان نقاط قوت او درک نمی کنند.

 


 

هوآ مولان، کتاب «سرود مولان»

 

می خواهم یک زین و یک اسب بخرم، و به جای پدر در ارتش خدمت کنم.

 

این شخصیت ممکن است زنی واقعی یا خیالی بوده باشد، اما «افسانه مولان» قدمتی بیش از هزار سال در «ادبیات چین» دارد. در «افسانه مولان»، پدر مولان توسط ارتش فراخوانده می شود اما او نگران است که پدرش برای حضور در جنگ بیش از اندازه پیر شده و برادرش نیز کم سن و سال تر از آن است که از آن جان سالم به در ببرد. به همین خاطر، او برخلاف تمام سنت ها، زره پدر را به تن می کند و به ارتش چین می پیوندد. مولان در طول دوازده سال، پیروزی های زیادی به دست می آورد و نامش بر سر زبان ها می افتد. وقتی امپراطور می خواهد به خاطر خدماتش به او پاداش بدهد، مولان می گوید تمام چیزی که می خواد یک شتر است تا با آن به خانه برود و خانواده اش را ببیند.

 

آرتمیس، سرودهای هومری

 

بر فراز تپه های سایه سار و قله های بادخیز، می کشد کمان طلایی اش را... و می پراکند تیرهایی دردآگین.

 

آرتمیس در اسطوره شناسی یونان، دختر زئوس و ایزدبانوی شکار است. ماه، تولد فرزند، حیات وحش، و زنان جنگجو (آمازون) به او نسبت داده می شوند. این شخصیت اسطوره ای، از رابطه ی جنسی خودداری می کند و آنقدر به این موضوع متعهد است که در یکی از داستان ها، وقتی شکارچی ای به نام آکتئون او را در برکه ی مقدس مشغول حمام کردن می بیند، شکارچی را به یک گوزن تبدیل می کند تا او نتواند چیزی که دیده را برای بقیه تعریف کند.

 

آلیس، کتاب «آلیس در سرزمین عجایب»

 

آلیس شروع به این فکر کرده بود که چیزهای خیلی کمی وجود دارند که واقعا غیرممکن هستند.

 

این قصه ی جاودان توسط نویسنده و ریاضیدانی انگلیسی به نام «لوییس کارول» در دوره ی ویکتوریا به وجود آمد. نقش های جنسیتی در آن دوره، بسیار غیرمنعطف بودند و از زنان انتظار می رفت که آرام، سر به زیر، و راضی به زندگی در خانه باشند. اما شخصیت اصلی داستان او، دختری هفت ساله به نام آلیس، به هیچ وجه با قواعد موجود درباره ی این که دختران کوچک باید چگونه رفتار کنند، سازگاری نداشت. آلیس، دختری ماجراجو و کنجکاو است که با ترس هایش مواجه می شود و از هوش خود برای غلبه بر موانع استفاده می کند. درست است، شاید تمام ماجرا فقط یک خواب بوده، اما غلبه بر ترس های ناخودآگاهمان نیز به هیچ وجه کار راحتی نیست؛ ما همچنان او را دوست خواهیم داشت! 

 

 

اسکارلت اوهارا، کتاب «بر باد رفته»

 

خسته شدم از تظاهر به این که چیزی نمی دانم، تا مردها بتوانند برایم توضیح بدهند و هنگام این کار، احساس مهم بودن بکنند.

 

پر انرژی، خودخواه، شجاع و نیرویی توقف ناپذیر؛ اسکارلت، زن بسیار قدرتمندی است. این شخصیت در رمان «بر باد رفته» اثر «مارگارت میچل»، از دختری تندخو و گاها لوس به زنی خستگی ناپذیر تبدیل می شود که از جنگ جان به در برده است. اسکارلت اوهارا اما به هیچ وجه بی مشکل نیست. او برای رسیدن به خواسته هایش بی رحمانه دیگران را فریب می دهد و از آن ها استفاده می کند. با این حال، علاقه مند شدن به اراده، قدرت و هوش این شخصیت، کار سختی نیست، به خصوص این که اگر او نبود، به احتمال خیلی زیاد هیچ کدام از اعضای خانواده اش در جنگ زنده نمی ماندند. بی دلیل نیست که «رِت» تا این اندازه او را دوست دارد.

 


 

لورا اینگالز، کتاب «خانه کوچک»

 

لورا، گرمایی را درون خود احساس کرد. خیلی کوچک بود، اما قوی. استوار بود، مثل نوری کوچک در تاریکی، و خیلی آرام می سوخت اما هیچ بادی نمی توانست آن را به سوسو زدن وادارد چون تسلیم نمی شد.

 

لورا اینگالز، شخصیت اصلی مجموعه رمان های «خانه کوچک» است. این شخصیت از بسیاری جهات، از زندگی خود نویسنده به عنوان مهاجری در آمریکا در قرن نوزدهم الهام گرفته شده است؛ نکته ای که باعث می شود واقع گراییِ موشکافانه ای در شخصیت های خلق شده توسط «لورا اینگالز وایلدر» به چشم بخورد. لورا در چهارده سالگی برای گرم کردن کلبه ی خانواده ی خود، کاه و علف خشک جمع می کند و شاهد بیماری پدرش بر اثر گرسنگی است، چرا که تمام شهر درگیر قحطی شده است. او هر کاری که از دستش برمی آید انجام می دهد تا در سخت ترین شرایط به خانواده اش کمک کند. 

 


 

خانم گرترود، کتاب «شوهر دلخواه»

 

شرایط هیچ وقت نباید قواعد را تغییر دهد!

 

لِیدی گرترود چیلترن، یکی از شخصیت های زن خلق شده توسط «اسکار وایلد»، یک زن ویکتوریاییِ باهوش و مترقی است که اعتقاد دارد هیچ چیز به اندازه ی حفظ چارچوب ها و باورهای شخص، مهم نیست. این ویژگی گاهی باعث می شود خانم گرترود، شخصیتی سختگیر و غیرمنعطف باشد، و در ابتدای داستان نیز، به شدت با هرگونه انحراف از مسیر اخلاقی مورد نظر خود مخالفت می کند. البته کمی بیش از اندازه این کار را انجام می دهد اما در پایان اثر، وقتی با نقص های آدم هایی مواجه می شود که بیش از همه دوستشان دارد، کم کم به این درک می رسد که اندکی انعطاف و شکیبایی در برابر خطاهای دیگران ضروری است.   

 


 

جو مارچ، کتاب «زنان کوچک»

 

فکر می کنم باید کتاب بنویسم، و پولدار و مشهور بشوم، این به من می آید، پس رویای مورد علاقه ام است.

 

جو مارچ، زنی جوان، جسور و باهوش است که به چارچوب های محدودکننده ی جامعه ی خود در نیوانگلند در دوران جنگ داخلی آمریکا تن نمی دهد. در حالی که بسیاری از زنان در این رمان، ایده آل های مرسوم آن دروه را پذیرفته اند، جو با آن ها همراه نمی شود. او زنی پرشور و مستقل است که خواسته ها و آرزوهای خود را با شجاعت پیگیری می کند. در داستان کتاب، جو به رویای خود در دست یافتن به موفقیت ادبی می رسد و شریکی در زندگی پیدا می کند که او را به خاطر تمام ویژگی های شخصیتی اش، دوست دارد و حمایت می کند. 

 


 

مارگارت هیل، کتاب «شمال و جنوب»

 

هنوز نیکوتر است که در برابر قدرت مستبدانه ای بایستیم که ناعادلانه و بی رحمانه به کار گرفته شده است—نه به خاطر خودمان، به خاطر آن هایی که درمانده ترند.

 

اگر به کتاب «غرور و تعصب» علاقه مند هستید، خبر خوبی برای شما داریم. مارگارت هیل، از بسیاری جهات یادآور شخصیت الیزابت بنت است. در داستان کتاب «شمال و جنوب»، مارگارت و خانواده اش مجبور می شوند خانه شان در جنوب انگلستان را ترک کنند و به شهری صنعتی، دلگیر و بی روح در شمال کشور بروند. مارگارت پس از نقل مکان به این شهر، به خاطر سطوح گسترده ی نابرابری ثروت و شرایط سخت فقیران، بسیار ناراحت می شود و راجع به آن با صاحب کارخانه صحبت می کند. شجاعت و اشتیاق مارگارت، باعث می شود صاحب کارخانه به او علاقه پیدا کند اما مارگارت پیشنهاد او را رد می کند. با این وجود، او در نهایت درمی یابد صاحب کارخانه نیز، به شیوه ی خودش، به شکلی خستگی ناپذیر مشغول تلاش برای بهبود وضعیت زندگی مردم شهر است. علاقه ی مارگارت به جنگیدن برای دنیایی بهتر به همراه ذهن باز این شخصیت، او را به کاراکتری به یاد ماندنی تبدیل می کند که آموزه های زیادی برای مخاطبین دارد.   

 


 

آنی، کتاب «آنی شرلی»

 

آدم ها به من می خندند چون از کلمات بزرگ استفاده می کنم. اما وقتی ایده های بزرگی داری، مجبوری که از کلمات بزرگ برای بیان آن ها استفاده کنی، اینطور نیست؟

 

آنی، دختری بی باک، خیال پرداز و بسیار دوست داشتنی است که اجازه نمی دهد گذشته ی اندوهناکش، جلوی خوشبینی و تلاش برای بهترین بودن را در او بگیرد. او دختری بی سرپرست است و وقتی به خانه ی زوجی می رود که قرار شده او را به فرزندخواندگی بپذیرند، درمی یابد که آن ها منتظر یک پسر بوده اند و نه یک دختر! آنی اما به جای احساس سرخوردگی یا شکست، به مثبت اندیشی ادامه می دهد و برای اثبات ارزش و شایستگی خود می جنگد. فراز و نشیب های زیادی در مسیر آنی وجود دارد و او باید بر موانع بسیاری غلبه کند. او هیچوقت فرصت آموختن رفتارهای مبادی آداب را نداشته و آرام و سر به زیر بودن نیز چندان با شخصیتش سازگار نیست، به همین خاطر، زندگی اش با سایر دخترهای هم سن و سال خود تا حدی متفاوت است. ذهن خلاق و شخصیت متعهد آنی، در مسیر این شخصیت برای رسیدن به آرزوهایش بسیار به او کمک می کنند.

 


 

هرماینی گرنجر، مجموعه «هری پاتر»

 

منظورم این است که می توانی ادعا کنی هر چیزی واقعی است، اگر تنها دلیلت برای باور به آن این باشد که هیچکس تا به حال ثابت نکرده که آن چیز وجود ندارد!

 

این شخصیت در دنیای شگفت انگیز «هری پاتر»، هیچ احتیاجی به معرفی ندارد و بسیاری از مخاطبین پرتعداد داستان پسرک جادوگر، عاشق او هستند: نابغه، مغرور، وفادار، شجاع، با اخلاقیاتی تزلزل ناپذیر و مهمتر از همه، باور به این که پاسخ هر سوالی را می توان در کتاب ها پیدا کرد. برخی از درخشان ترین صحنه های هری پاتر زمانی رقم می خورد که «جی. کی. رولینگ»، هرماینی (که در ایران با نام «هرمیون» شناخته شده) را در مواجهه با مشکلاتی قرار می دهد که نمی توان آن ها را با گذراندن ساعت ها وقت در کتابخانه و جست و جو در میان کتاب ها حل کرد. نتیجه ی این کار، ماجراجویی هایی شگفت انگیز است که هرماینی در آن ها، همیشه می درخشد!

 


 

سِت، کتاب «دلبند»

 

دیگر فرار بس است—فرار از هیچ. دیگر روی این زمین از چیزی فرار نخواهم کرد. سفری رفتم و بهای بلیتش را هم دادم، اما بگذار چیزی به تو بگویم، پاول دی. گارنر؛ بهایش بیش از اندازه زیاد بود!

 

شخصیت اصلیِ یکی از جذاب ترین کتاب های برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات، «تونی موریسون»، کاراکتری به یاد ماندنی است. ست در طول زندگی خود، از دل جهنم عبور کرده و از آن زنده بیرون آمده، و سپس دریافته که این سفر طولانی و سخت، به هیچ وجه به پایان نزدیک نشده است. داستان او نشان می دهد که حتی وقتی فکر می کنیم کارمان با گذشته تمام شده و از آن عبور کرده ایم، گذشته از ما عبور نکرده است. تونی موریسون در رمان «دلبند»، یکی از بهترین پرداخت ها به این مسئله را ارائه می کند. ست در گذشته ی رنج آور خود اسیر شده و مخاطبین نیز به همراه او، این اسارت را به خوبی درک می کنند.

 


 

لیزبت سالاندر، کتاب «دختری با نشان اژدها»

 

فهمیده بود مؤثرترین روش برای مقابله با ترس، فکر کردن به چیزی بود که احساسی از قدرت را در او به وجود می آورد. چشمانش را بست و سعی کرد بوی بنزین را در ذهنش تصور کند.

 

ارزیابی این که چه چیزی شخصیت لیزبت سالاندر، ستاره ی داستان «دختری با نشان اژدها»، را تا این اندازه جذاب می کند، کار سختی است. لیزبت، شخصیتی طرد شده از اجتماع است. او توان به دست آوردن و حفظ آزادی ای را دارد که زنان اندکی در ادبیات به آن دست یافته اند. لیزبت از هیچ قانونی به جز قوانین خودش پیروی نمی کند و معیارهای اخلاقی نامتعارفی دارد که به شکل عجیبی دقیق به نظر می رسند. لیزبت سالاندر، مثل ابرقهرمان شکننده ای است که هیچ وقت تسلیم شکست نمی شود.