افسردگی، به میزان های متغیر در افراد بروز می کند. حالت خفیف آن، که اغلبِ ما گاهبهگاه به آن دچار می شویم، همان روزها یا دوره هایی است که در آن احساس می کنیم هیچ چیز در مسیر درست پیش نمی رود، هیچ دوستی نداریم و انگار در وضعیتی از ناامیدی و استیصال گیر افتادهایم.
اما افراد در حالت های حاد افسردگی، سایهی سیاه سنگینی را تجربه می کنند که بدون هشدار و اخطار قبلی و بدون دلیلی مشخص، بر ذهن آن ها چیرگی می یابد و راه خروج از این وضعیت نیز انگار در پشت همان سایه مدفون می شود. این حالت، «افسردگی بالینی» است: گونهای حاد از بیماری روانشناختی که درمان آن سخت صورت می پذیرد و علائم آن نیز ممکن است دوباره بروز کند.
فرد در این وضعیت، احساس می کند که نمی تواند از فعالیت ها و سرگرمی های بزرگ و کوچکِ حاضر در زندگی سایر افراد—مانند کتاب خواندن—لذت ببرد و وضعیت خود را بهبود ببخشد. تجربهی خواندن یک رمان، به عنوان نمونه، حتی ممکن است باعث شود فرد احساسی بدتر از گذشته داشته باشد: احساس عذاب وجدان به خاطر ناتوانی در لذت بردن از یک داستان ساده، و آشفتگی از هر چیزی که ممکن است به شکلی سادهلوحانه، خوشبینانه به نظر برسد.
این گفته ممکن است در ابتدا برخلاف شواهد و تجربیات فرد جلوه کند، اما خواندن رمانی که چنین شرایطی را به شکلی واقعگرایانه و باورپذیر به تصویر می کشد—با شخصیت هایی که در حال تجربهی وضعیتی مشابه هستند یا نگرشی کاملا بدبینانه و تاریک نسبت به جهان پیرامون دارند—در بسیاری از مواقع می تواند یاریرسان باشد و ما را تشویق کند که با سختگیریِ کمتری با احساسات خودمان مواجه شویم؛ رمانی که می تواند ما را در تاریکترین گوشه و کنارهای ذهنمان همراهی کند و به واسطهی توصیف و تشریح آن وضعیت، این درک را در ما به وجود آورد که انسان های دیگری نیز دقیقا همین احساسات را تجربه کردهاند و ما، گذشته از همه چیز، نه آنقدر با دیگران متفاوت هستیم و نه به شکل دردآوری تنها.
تعداد بسیار زیادی از نویسندگان، در طول زندگی خود با افسردگی مواجه بودهاند. برخی پژوهشگران اعتقاد دارند شخصیت های خلاق، آسیبپذیریِ بیشتری در مقابل افسردگی دارند و برخی دیگر نیز بیان می کنند که نوشتن دربارهی بیماریِ خود، احساسی از «کاتارسیس» یا «روانپالایی» را در فرد به وجود می آورد.
رماننویس آمریکایی، «ریچارد یِیتس»، در حالتی از «افسردگی کاتاتونیک» ساعت ها به دیوار روبهروی خود خیره می ماند. «ارنست همینگوی» نیز به شکلی فزاینده از دوره های افسردگی در رنج بود و به سوءمصرف الکل روی آورده بود. این دسته از نویسندگان—از جمله «ویرجینیا وولف» و «سیلویا پلات»—نبردهایی همیشگی را با این سایهی سیاه سنگین تجربه کردند اما همچنین، موهبت هایی گرانبها را از دل این نبردها با خود به همراه آوردند.
این موهبت ها—رمان هایی دربارهی تجربهی بیماری های روانشناختی—وجود دارند تا سایر انسان ها بتوانند از آن ها بهره ببرند، و شاید، به میزانی اندک از رنج و استیصال خود بکاهند. در این مطلب، به برخی از رمان هایی می پردازیم که به شکلی تأثیرگذار و واقعگرایانه، تجربهی انسان در مواجهه با افسردگی را به تصویر کشیدهاند.
کتاب «حباب شیشه» اثر «سیلویا پلات»
طرفداران رمان های کلاسیک، به خوبی با این داستان از «سیلویا پلات» آشنایی دارند. «استر گرینوود» زنی جوان، باهوش و موفق است که با وجود همهی این ویژگی ها، در میانهی یک فروپاشی روانی حاد قرار می گیرد. کتاب «حباب شیشه» نه تنها به خاطر مؤلفه های ادبی و نثر جذاب خود، بلکه به خاطر درگیری شخصی «پلات» با افسردگی و توانایی شگفتانگیز او در تصویر کردنِ احساسات و افکار افراد دچار به این وضعیت، به جایگاهی ویژه در ادبیات جهان دست یافته است. «سیلویا پلات» درنهایت در سال 1963 به زندگی خود پایان داد.
کتاب «مزایای منزوی بودن» اثر «استیون چباسکی»
این کتاب که در مدتی کوتاه مخاطبین بسیار زیادی پیدا کرد، کاوشی قدرتمند و تأثیرگذار در مفاهیم «بلوغ» و «سلامت روان» است. «چارلی» که همچنان با اندوهِ ناشی از خودکشی دوستش روبهرو است، تلاش می کند تا جای خود را در میان دوستان جدیدش پیدا کند و از آسیب های روانشناختی گذشته رهایی یابد. این رمان محبوب برای مخاطبین نوجوان، در سال 2012 به یک فیلم اقتباسی موفق نیز تبدیل شد.
کتاب «این داستان یک جورهایی بامزهست» اثر «ند ویزینی»
افرادی که فشارهای گهگاه بیش از اندازه برای رسیدن به موفقیت را تجربه کردهاند، ارتباطی عمیق را با کاراکتر «کرِگ» در این رمان نوجوان احساس خواهند کرد. «کرِگ» پس از راهیابی به دبیرستانی سطح بالا، درمی یابد که رقابتِ همیشگی با همسالانش دیگر برایش قابل تحمل نیست و پس از مدتی، به سوءمصرف مواد مخدر روی می آورد و دچار افسردگی می شود. اما دست سرنوشت، او را راهی یک بیمارستان روانپزشکی می کند و این شخصیت در آنجا، با احتمال وجود نگرشی متفاوت به زندگی خود مواجه می شود.
کتاب «سیزده دلیل برای این که» اثر «جی اشر»
بسیاری از افراد به واسطهی سریال اقتباسی «سیزده دلیل برای این که» با این داستان تکاندهنده از «جی اشر» آشنایی دارند، اما خود کتاب نیز بدون تردید شایستگی توجه مخاطبین را دارد. طرح داستانی این رمان، عجیب و فراموشنشدنی است: «کلِی» دو هفته پس از این که همکلاسیاش، «هانا،» دست به خودکشی می زند، درمی یابد که «هانا» تعدادی از نوارهای کاست را برای او باقی گذاشته که در آن ها، دلیل خودکشیاش را توضیح داده است.
کتاب «در جست و جوی آلاسکا» اثر «جان گرین»
طرفداران «جان گرین»—خالق کتاب «نحسی ستاره های بخت ما»—نباید این رمان را از دست بدهند؛ اثری که «جایزه مایکل ال. پرینتز» را در سال 2006 از آن خود کرد. وقتی «مایلز» خانه را ترک می کند تا به مدرسهای شبانهروزی در «آلاباما» برود، با گروهی از دوستان جدید آشنا می شود که در میان آن ها، دختری باهوش و جذاب به نام «آلاسکا» نیز حضور دارد. اما «مایلز» و دوستانش در طول این یک سال، باید با تجارب سخت و دردناکی روبهرو شوند.
کتاب «دفترچه بارقه های امید» اثر «متیو کوئیک»
این رمان بهیادماندنی از «متیو کوئیک» که در سال 2008 انتشار یافت، در سال 2012 به فیلمی اقتباسی تبدیل شد که جایزه «اسکار» را از آن خود کرد. مردی به نام «پَت» که درگیر اختلالی مربوط به سلامت روان است، تلاش می کند تا با جدایی از همسر سابقش کنار آید. اما وقتی «پت» با زنی جوان آشنا می شود که او را مجاب می کند در یک رقابت رقص با او همراه شود، تغییری غیرمنتظره در زندگی «پت» پدید می آید.
کتاب «ورونیکا تصمیم می گیرد بمیرد» اثر «پائولو کوئیلو»
«پائولو کوئیلو» که بیش از هر چیز به خاطر خلق کتاب «کیمیاگر» شناخته می شود، با داستان «ورونیکا» نیز توانست بر مخاطبین بسیار زیادی تأثیرگذار باشد. «ورونیکا» پس از بستری شدن در بیمارستان، درمی یابد که تلاشش برای خودکشی باعث شده است فقط چند روز دیگر زمان برای زنده ماندن داشته باشد. آیا این محکومیت به مرگ باعث می شود او نگاهی تازه به زندگیاش داشته باشد؟
کتاب «قلب من و دیگر سیاهچاله ها» اثر «جاسمین وارگا»
«اِیزل» از زمانی که پدرش سال ها پیش مرتکب جنایتی بیرحمانه شد، دیگر به زندگی علاقهای نداشته است. او روزی در یک وبسایت، یک «شریک برای خودکشی» پیدا می کند: مردی جوان به نام «رومن» که گذشتهی دردناکِ مختص به خودش را دارد. اما همزمان با این که این دو شخصیت به یکدیگر نزدیکتر می شوند، «اِیزل» به تدریج تردیدهایی را در مورد قراری که با «رومن» گذاشته است، در قلب خود احساس می کند.
کتاب «خانم دَلُوِی» اثر «ویرجینیا وولف»
این رمان از «وولف» که اولین بار در سال 1925 انتشار یافت، به دلایلی آشکار، یک اثر کلاسیک در نظر گرفته می شود. کتاب، داستان بهظاهر سادهی «خانم دَلُوِی» را روایت می کند که در حال آماده شدن برای برگزاری یک مهمانی است. او اما در همین حال، افکاری را دربارهی سرنوشت خود و معنای زندگی تجربه می کند. نویسندهی آمریکایی، «مایکل کانینگهام»، خالق کتاب «ساعت ها»، در مورد «ویرجینیا وولف» بیان می کند: «او رویدادهای بزرگ را در دل اتفاقات روزمره پیدا می کرد... رمان به عنوان یک قالب هنری، پس از او دیگر مثل گذشته نبوده است.»